Logo

تاریخچه مختصری از آغاز علنی شدن دعوت یمانی و دشواری‌های آن از زبان سید احمدالحسن در برنامه «حقیقت همانگونه که هست» در پالتاک، سال 1394 کاری زیبا و جدید از گروه «مائدة السماء»

تاریخچه مختصری از آغاز علنی شدن دعوت یمانی و دشواری‌های آن از زبان سید احمدالحسن ع

 

 

 Mar 19, 2022

 💠تاریخچه مختصری از آغاز علنی شدن دعوت یمانی و دشواری‌های آن از زبان سید احمدالحسن در برنامه «حقیقت همانگونه که هست» در پالتاک، سال 1394 

✨کاری زیبا و جدید از گروه «مائدة السماء» 🍃انتشار به‌تازگی 

🌟 این ویدیو دارای تصاویری واقعی از مکان سکونت سید احمدالحسن (ع)، در زمان صدام است.

 📎   ࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ 

🌻 آرشیو تولیدات رسانه‌ای انصار امام مهدی (ع) از صدای یمانی موعود 👉 https://t.me/yamani_media
 

بالحقيقة يصعب أن أتكلم عن تفاصيل كثيرة 

لأن الوقت محدود 

ونحن واجهنا أحداث كثيرة في تلك الفترة. 

ولهذا سأقتصر على ذكر بعض النقاط المهمة،

 يعني فقط بعض النقاط المفصلية : 


 

در حقیقت سخن در مورد بسیاری از جزئیات سخت است.

چرا که وقت تنگ است.

ما با رویدادهای بسیاری در آن زمان روبرو شدیم،

 و برای همین به مختصری از رویدادها اشاره خواهم کرد، 

یعنی برخی از نکات مهم :


 

 

بداية اعلان الدعوة كانت في عام 2002. 

بعدها بدأت ملاحقة نظام صدام لي 

فاضطررت الابتعاد عن أعينهم لأشهر قليلة. 


 

ابتدای علنی شدن دعوت سال ۲۰۰۲ (مصادف با ۱۳۸۱) بود،

 پس از آن نیروهای صدام به تعقیب من پرداختند 

و برای مدت چند ماه کوتاه مجبور به دور شدن از آن‌ها شدم، 


 

 

في تلك الفترة لم يزرني أحد من المؤمنين غير الشيخ ناظم حفظه الله 

وأذكر أنه عانى كثيرا حتى وصل لي في حينها. 

بعد السقوط، بعد سقوط النظام البعثي عام 2003 

بفترة بدأت الدعوة المهدوية تنشط من جديد 

في النجف والبصرة والعمارة والناصرية وبغداد وكربلاء وغيرها من محافظات العراق. 


 

در آن مدت هیچ کس از مؤمنین به جز شیخ ناظم -خدا حفظش کند- با من ملاقات نمی‌کرد 

و یادم می‌آید که تا حد زیادی رنج و دشواری دید.

پس از مدتی بعد از سقوط نظام بعثی در سال ۲۰۰۳ (مصادف با ۱۳۸۲) 

دعوت مبارک مهدویت در نجف، بصره، عماره، ناصریه،

 بغداد، کربلاء و دیگر استان‌ها دوباره فعال شد.


 

 

ثم جاءني الشيخ ناظم العقيلي ومعه حسين الجبوري،

 أبو سجاد، يعرفه الأنصار بهذا الاسم،

 أبو سجاد، جزاهم الله خيرا فذهبت معهم للنجف الأشرف


 

بعد از آن شیخ ناظم عقیلی به همراه حسین جبوری

-ابو سجاد- خدا حفظ‌شان کند، که انصار ایشان را به این اسم می‌شناسند 

به دیدار من آمدند و با آنان به نجف اشرف رفتم، 


 

 

في حينها وبفضل الله كان هناك أحد الأنصار هو الشيخ حبيب المختار حفظه الله،

 والد الشيخ حازم المختار،

 لديه بيت في حي النصر في النجف

 وكان لديه براني أو ديوان معزول عن بيته

 فأوقفه في حينها لعمل الدعوة. 


 

در آن زمان و به فضل خدا یکی از انصار که او شیخ حبیب المختار

-پدر شیخ حازم المختار- خدا حفظش کند بود،

آن‌جا در محله‌ی النصر در نجف منزلی داشت 

و در آن دفتری داشت  که از منزلش جدا بود

که آن هنگام آن را برای عمل دعوت وقف نمود.


 

 

وهكذا اتخذت هذا المكان كبراني أو ديوان أو مكتب .. سموه ما شئتم .. 

ألتقي به كل الناس، الأنصار وغيرهم وطلبة الحوزة وغيرهم

 وقد سكنت في هذه الفترة في بيت ملاصق لمسجد السهلة

 وكنت أتواجد في البراني أو المكتب حتى وقت متأخر 

ألتقي الناس والمؤمنين كما كنت أزور الحسينيات 

وأصلي فيها وأقيم صلاة الجمعة 

وألتقي المؤمنين والسائلين في الحسينيات .

 

و این گونه آن جا و مکان را برای خود مکتب یا دفتر... ، هر آن‍‌‌چه مایل بودید بنامید... برگزیدم 

که با همه مردم من جمله انصار، طلبه‌ی حوزه‌ها و غیر آنان دیدار می‌کردم، 

و در آن دوره نیز در منزلی مجاور مسجد سهله زندگی کردم 

و در مکتب تا دیر وقت باقی می‌ماندم 

تا با مردم و مؤمنین دیدار کنم همان طور که به حسینه‌ها می‌رفتم 

و آن‌جا نماز می‌خواندم و نماز جمعه را اقامه می‌نمودم 

و با مؤمنین و پرسش‌گران در حسینیه‌ها دیدار و ملاقات می‌کردم.


 

 

بعد ذلك بدأت الأمور تتضيق علي نوعا ما بسبب فتاوي اجرامية وغير مسؤولة من بعض الجهات المدعية للدين 

وللأسف وكذلك تحركات بعض المتنفذين في العراق في حينها. 


 

پس از این مرحله به دلیل فتواهای مجرمانه و غیر مسؤولانه بعضی از مدعیان دین 

و همچنين حركات بعضي نفوذگران در عراق در آن زمان، متأسفانه امور بر من به نوعی تنگ شد


 

 

فاضطررت في عام 2006 لتكليف بعض الأنصار 

ومنهم الشيخ عيدان أبو حسين للبحث عن مكان آمن لأسكن فيه 

فوجدوا أرضا زراعية في أطراف النجف واشتريتها في حينها 

وبنيت فيها بيتا لأسكن فيه وعائلتي


 

و مجبور شدم در سال ۲۰۰۶ (مصادف با ۱۳۸۵) بعضی از انصار 

که از میان آنان شیخ عیدان ابو حسین بود را مکلف به پیدا کردن منزلی امن کردم،

که یک زمین کشاورزی در اطراف نجف پیدا کرده و آن را خریدم 

و در آن منزلی ساختم تا به همراه خانواده‌ام در آن زندگی کنیم، 


 

 

وفعلا انتقلت للسكن فيه في نهاية عام 2006 معتزلا عموم الأنصار وكذلك الناس 

حيث لم يكن بإمكاني بعدها التواجد في مكتب أو براني 

باستمرار لألتقي فيه الأنصار وعامة الناس. 


 

و در واقع در اواخر سال ۲۰۰۶ جهت سکونت به آن‌جا نقل مکان کردم و از عموم انصار و همچنین مردم عزلت نمودم 

جائی که پس از آن قادر به حضور در مکتب یا دفتر 

به صورت مستمر نبودم تا با انصار و عموم مردم دیدار کنم.


 

 

ولم أكن أتمكن من اقامة صلاة الجمعة في الحسينيات كالسابق 

وهكذا بدأت في نهاية عام 2006 مرحلة جديدة في الدعوة 

وهي عدم التقاء عموم المؤمنين وجها لوجه 

والكلام معهم مباشرة كالسابق. 


 

و نمي‌توانستم  جهت اقامه نماز جمعه در حسینیه‌ها مثل سابق حاضر شوم 

 و به این ترتیب در اواخر سال ۲۰۰۶ مرحله جدیدی در دعوت آغاز شده بود 

که نمی‌توانستم مانند گذشته با عموم مؤمنین رو در رو ملاقات کنم 

و با آنان به صورت مستقیم صحبت کنم، 


 

 

وإنما اقتصرت على نقل أخبار وتوجيهات عن طريق ثقات من المؤمنين حفظهم الله 

والذين كانوا يعرفون مكان بيتي ويتصلون بي

 ويزوروني في حينها 

ومنهم السيد علاء الميالي وحسين الجبوري، 

أبو سجاد الذي ذكرته سابقا، 

وأخي محمد حفظه الله والشيخ حيدر الزيادي، 

كذلك الشيخ محمد الحريشاوي وغيرهم من الثقات المؤمنين في حينها، 


 

بلکه به نقل اخبار و راهنمائی‌ها از طریق مؤمنین مورد اعتماد -خدا حافظ‌شان باشد- بسنده کردم 

که آنان منزل‌گاه من را می‌دانستند و با من در ارتباط بودند

 و به ملاقاتم می‌آمدند، من جمله سید علاء المیالی و حسین جبوری 

ابو سجاد که او را قبلاً ذکر نمودم، 

و نیز برادرم محمد -خدا حفظش کند-، و شیخ حیدر زیادی، 

و نیز شیخ محمد حریشاوی و دیگر مؤمنین مورد اعتماد در آن هنگام بودند، 


 

 

اضافة إلى تواصلي مع مقر الحوزة المهدوية والمكتب 

الذي كان في النجف في ذلك الوقت 

وتوجيهي لهم باستمرار.


 

اضافه بر ارتباطم با مقر حوزه مهدوی و مکتب 

که در آن زمان در نجف بود 

و راهنمائی‌های به آنان مستمرم انجام می‌شد.


 

 

استمر وجودي في هذا البيت حتى اضطررت لمغادرته في بداية عام 2007، 

حيث تم الهجوم على البيت من قبل قوات عسكرية كبيرة وبعد ساعات فقط من مغادرتي للبيت، مغادرتي أنا وعائلتي، أنا وزوجتي وأطفالي. 


 

مدتی در آن منزل زندگی می‌کردم تا این که ابتدای سال ۲۰۰۷ (مصادف با اواخر سال ۱۳۸۵) مجبور به ترک آن شدم، 

چرا که ساعاتى پس از ترک آن منزل- من و خانوادم-، نیروهای بزرگ نظامی به منزلم یورش بردند؛ 


 

 

وطبعا دون وجود مسوغ قانوني أو منطقي لهذا الهجوم 

وإنما فقط تصرف عصابات متنفذة في حينها لا أكثر. 

وللأسف قاموا باعتقال أحد جيراني 

وعذبوه بصورة بشعة في حين أن جيراني حتى لا يعلمون من أكون، 

يعني كنت بينهم ولكن لا يعلمون من أكون. 

 

و طبعاً این کار بدون توجیه قانونی و منطقی برای این یورش انجام شد 

در حقیقت فقط توسط نفوذگرانِ آن زمان بود و دلیلی دیگر نداشت. 

متأسفانه یکی از همسایه‌های من را بازداشت نمودند 

و او را وحشیانه شکنجه دادند ، در حالی که همسایه‌هایم نمی‌دانستند من کیستم- 

یعنی این که بین آنان زندگی می‌کردم اما نمی‌دانستند من کیستم.


 

 

وهكذا استمر وضعي غير آمن 

ولا يناسب التواصل مع عامة المؤمنين والناس 

وخصوصا بعد أحداث عام 2008 المشهورة، 

واستمر بالاقتصار على التواصل عن طريق بعض الثقات 

وعن طريق مواقع الدعوة في الأنترنت ومقر الحوزة والمكتب 

الذي كان يفتح كلما سنحت الفرصة لذلك، 

 

به این ترتیب وضع نا امنم این گونه ادامه پیدا کرد

 که اجازه نمی‌داد با عموم مؤمنین و مردم 

به خصوص پس از حوادث سال ۲۰۰۸ (مصادف با ۱۳۸۶) معروف در ارتباط باشم، 

و به ارتباط با بعضی از مؤمنین مورد اعتماد 

و سایت‌های دعوت در اینترنت و مقر حوزه و مکتب 

که هر وقت فرصتی پیدا می‌کردند باز می‌شد، بسنده گردید.


 

 

وهكذا استمر الحال على ما هو عليه منذ نهاية عام 2006 وحتى نهاية عام 2012 

وبعد أن تمت ست سنوات وكما أراد الله سبحانه وتعالى فرج الله بفضله ومنه ووفر، 

وفر لي بفضل بعض المؤمنين وجهودهم المباركة امكانية الانتقال إلى مكان آمن نوعا ما ...


 

این گونه بود که این وضع و حال از اواخر سال ۲۰۰۶ تا اواخر سال ۲۰۱۲ (مصادف با ۱۳۹۱) ادامه پیدا کرد، 

و پس از این که شش سال تمام شد همان گونه که خداوند پاک و منزه اراده کرده بود با فضل و منتش به ما فرج و گشایش کرد 

و به فضل بعضی از مؤمنین با تلاش‌های مبارک‌شان امکان انتقال به مکانی تا حدودی امن برایم مهیاء شد...


 

 

وهكذا بدأت مرحلة جديدة من الدعوة ..

وتمكنت من فتح صفحة التواصل الاجتماعي في موقع الفيسبوك 

لأستطيع من جديد أن أتواجد بينكم في هذا الديوان الاجتماعي 

وأتحدث من خلال هذه الصفحة مع عامة المؤمنين والناس. 

 

به این ترتیب مرحله جدیدی در دعوت آغاز شد...

 و توانستم صفحه ارتباط اجتماعی در فیس‌بوک را افتتاح کنم 

تا مجدداً بتوانم بین شما در این دفتر اجتماعی مجازی حضور پیدا کنم 

و از خلال این صفحه با عموم مؤمنین و مردم گفتگو کنم.


 

 

وهكذا عدنا بينكم نسمعكم ونقرأ ما تكتبون 

ونتكلم معكم ونحدثكم من خلال صفحة التواصل الاجتماعي المباركة 

والحمد لله رب العالمين.

 

این گونه بود که از خلال صفحه ارتباط اجتماعی مبارک بین شما برگشتیم 

نظرات شما را می‌شنویم و آن‌چه می‌نویسید را می‌خوانیم 

و با شما گفتگو می کنیم و سخن می‌گوییم و سپاس از آنِ خداوند جهانیان است.


 

 

واليوم إن شاء الله أيضا فتحت لنا صفحة جديدة 

وهي أن الأمور سارت باتجاه تشكيل سرايا القائم 

للدفاع عن المقدسات والأضرحة الطاهرة والعرض والأرض 

وأصبحت هناك ربما حاجة للتواصل الصوتي معكم والتواجد بينكم إن شاء الله 

 

هم‌چنین امروز برای ما صفحه جدیدی باز شد ان شاء الله 

و این که امور به سمت تشکیل گردان‌های قائم 

برای دفاع از مقدسات و ضریح‌های پاک و ناموس و سرزمین در حال حرکت است 

و شاید برای ارتباط صوتی و حضور بین شما نیاز باشد ان شاء الله،


 

 

وسبحان الله وجدت على صفحتي أن الأستاذ علي العاملي حفظه الله 

قام بدعوتي لبرنامجكم المبارك ... 

وإن شاء الله في المستقبل أيضا أتواجد معكم عند الحاجة والله الموفق والمسدد. 

أرجو أن لا أكون قد أطلت عليكم. 

لكم المايك 

 

و سبحان الله روی صفحه‌ام دعوتی از استاد علی عاملی خدا حفظش کند را دیدم 

که مرا به برنامه مبارک‌تان دعوت نموده بود...

و ان شاء الله در آینده نیز در صورت نیاز بین شما حاضر خواهم شد و من الله التوفیق.

امیدوارم که سخنانم زیاد طولانی نشده باشد. 

میکروفن رها.