Logo

شبيه عيسىٰ و محاكمه مسيح

محاكمه مسيح


 

شبيه عيسىٰ و محاكمه مسيح


 

شباهت يمانی آل‌محمد سلام الله عليه، به عيسای مسيح ع خيلی زياد است، و شايد بتوان گفت كهاو از هر جهت شبيه عيساى مسيح ع می‌باشد! و لذا در حديثی هم وارد شده كه “اشبه الناسبعيسی ابن مريم”، يعنی او شبيه‌ترين كس به عيسى ابن مريم است!


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه مسيح ع علمای يهود را مورد توبيخ قرار داد و دنياطلبی آنها را مورد سرزنش شديد قرارداد!


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه بدعت‌های آنها را افشا كرد و تَرك‌کردنشان شريعت حقيقی و احاديث اهل بيت عصمت رافاش کرد!


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه كهنه و علماي يهود بر او خشم گرفتند و كينهء او را به‌دل گرفتند، چرا كه افشا و رسوايشانكرده بود!


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه برای حفظ مقام و منزلت و شهرت خود حكم و فتوای قتل او را صادر كردند!


 

در انجيل برنابا می‌خوانيم:


 

“و سرزنش نمود كَهَنِه را ! به‌جهت ترك تقوای الهی و حرص‌شان (به جاه و مقام و شهرت ورياست‌طلبی)


 

و سرزنش نمود كتبه را به‌جهت روی آوردن به تعاليم فاسد و ترك تعاليم شريعت (مقايسه كنيد باانتقاد و سرزنش يمانی آل‌محمد ع از درس‌های منطق و اصول و رجال و ترك تدريس قرآن واحاديث در حوزه نجف)


 

و سرزنش نمود علما را به جهت ترك شريعت خدا و روی آوردن به تقليدها ( مقايسه كنيد با انتقاديمانی سلام الله عليه از بدعت تقليد و فتوا)


 

و تأثير گذاشت كلام يسوع در مردم... اما كهنه و بزرگانشان عداوت او را به‌دل گرفتند زيرا كه اواينگونه تكلم فرمود بر ضد كهنه و كتبه و علما! پس مصمم شدند بر قتل او! “

انجيل برنابا آخر فصل ١٢


 

و بالاخره شبي عيسىٰ است،

آنگاه كه حكومت به دستور و تحريك آنها تصميم به قتل او گرفت و صدها نفر از انصار او را كشتهو زخمی كرده و دستگير كردند و خود او بفرموده احاديث اهل بيت ع از خوف قتل فراری و طريد وشريد شد!


 

در انجيل نحوهٔ تحريك متدينين منتظر مسيح عليه حضرت مسيح، و دستگيرى و محاكمهء (شبيه) اورا به تفصيل ذكر شده است، كه ذيلاً بخش‌هائی از آن‌را با هم برای درس آموزی و عبرت مرورمی‌كنيم (چرا كه حضرت رسول ص فرمودند اقوام گذشته هر كار كردند شما نيز مو به مو تكرارخواهيد كرد)


 


 

از انجيل متىٰ باب ششم:


 

-(خطاب به متدينين و عوامل كَهَنه كه برای دستگيريش هجوم آورده بودند):

در آن ساعت، به آن گروه گفت:

گویا به‌جهت گرفتن دزد بر من با تیغ‌ها وچوب‌ها بیرون آمدید! هر روز با شما در هیکل نشسته،تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید.

لیکن این همه شد تا کتب انبیا تمام شود.»

(در كتب انبياء اين وضع پيشگوئی شده بود، چنانچه در احاديث اين وضع يمانی ع پيشگوئى شدهاست، از جمله اينكه فقها و مقلدينشان با او دشمنی كرده و به جنگش می‌روند)٠


 

در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده، بگریختند. و آنانی که عیسی را گرفته بودند، او را نزد“قیافا” رئیس کَهَنه، جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند، بردند.


 

پس روسای کهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی می‌کردند تا او را به‌قتلرسانند، لیکن (شاهدی) نیافتند. با آنکه چند شاهد دروغ پیش آمدند، هیچ نیافتند.


 

آخر دو نفر آمده، گفتند: «این شخص گفت: "می توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روزش بنانمایم."»


 

پس رئیس کهنه برخاسته، بدو گفت: «هیچ جواب نمی‌دهی؟ چیست که اینها بر تو شهادتمی‌دهند؟»


 

اما (شبيه) عیسی خاموش ماند!


 

تا آنکه رئیس کهنه رو‌ به وی کرده، گفت: «تو را به خدای حی قسم می‌دهم ما را بگوی که تو مسیحپسر خدا هستی یا نه؟»


 

(شبيه) عیسی به وی گفت: «تو گفتی!

و نیز شما را می‌گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت نشسته، برابرهای آسمان می‌آید! (آخرالزمان بر می‌گردد)»


 

در ساعت رئیس کهنه رخت خود را چاک زده، گفت: «کفر گفت! كفر گفت! دیگر ما را چه حاجت بهشهود است؟ الحال کفرش را شنیدید! چه مصلحت می‌بینید؟»


 

ایشان در جواب گفتند: «مستوجب قتل است!»


 

آنگاه آب دهان بر رویش انداخته، او را سيلى می‌زدند و بعضی سیلی زده، (و به تمسخر) می‌گفتند: «ای مسیح، به ما نبوت کن! کیست که تو را زده است؟» (انجيل متی باب ۲۶)


 


 

ملاحظه می‌شود كه بغض و كينه و عداوتی را كه از حقيقت‌گوئی فرستادهٔ خدا (و در اينجا فرستادهامام زمان) در مورد عيوب و دنياپرستی‌شان، به‌دل گرفته بودند چگونه و با شقاوتي بروز دادند


 

----------


 

ادامه ماجرا از انجيل لوقا:٠


 

آنگاه همۀ شورا برخاستند و او را نزد پیلاتُس (حاكم اشغالگران رومی) بردند و از او شکایت کرده،گفتند:


 

-«این مرد را یافته‌ایم که مردم را گمراه می‌کند! (يا بدعت‌گذار و كذّاب است و فتنه درست كرده)

و ما را از پرداخت خراج به قیصر بازمی‌دارد! ( جنگ با فرستاده خدا و مماشات با اشغالگران وحتی چاپلوسی آنها)


 

- و (به‌دروغ) ادعا دارد كه مسیح و پادشاه است.»


 

- پس پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟»


 

- او در پاسخ گفت: «تو خود چنین می‌گویی!»


 

- آنگاه پیلاتُس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مردنمی‌یابم!.» (گناهی ندارد و جرمی مرتكب نشده است! چنانچه امروز در عراق مقلدين فقها هر ازچندی انصار را دستگير كرده تحويل محكمه‌ها می‌دهند ولی بعد از اثبات بيگناهی‌شان آنها را آزادمی‌كنند)


 

- امّا آنها به‌اصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک و گمراه می‌کند! ازجلیل آغاز کرده و حال بدین‌جا نیز رسیده است.» (اتهام هميشه تكرارشده : تحريك و گمراه كردنمردم ساده و نادان از نظر آنها)


 

- سران کاهنان و علمای دین! که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام می‌زدند!.


 

-پیلاتُس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فراخواند و به آنها گفت:


 

-«این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید!. من در حضور شما او را آزمودم و هیچدلیلی بر صحت تهمت‌های شما نیافتم!.

(همچنان كه در عراق نيز سعی كردند فتنه زرقاوی را به انصار نسبت دهند و اتهام حمله به مراجعرا! اما نهايتاً دروغ و تهمتشان افشاء و رسوا شدند)


 

-نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما بازفرستاده است. چنانکه می‌بینید!، کاری نکرده! که مستحق مرگ باشد!.پس او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم!.»٠


 

- امّا آنها یکصدا فریاد برآوردند: «او را مصلوب كن و از میان بردار! (اعدام بايد گردد) و بارْاَباسرا برای ما آزاد کن!»


 

- پیلاتُس که می‌خواست عیسی را آزاد کند، دیگر بار با آنان سخن گفت!.


 

-امّا ایشان (كه به شدت هم منتظر مسيح بودند و مرتب برای ظهور و تعجيل در فرجش دعامی‌كردند!) همچنان فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن! بر صلیبش کن!»(اعدام بايد گردد اعدامبايد گردد)


 

- سوّمین بار به آنها گفت: «چرا آخر؟ چه بدی کرده است؟ (چه جرمى مرتكب شده؟) من که هیچسببی برای کشتن او نیافتم!. فقط او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم!.»


 

(و شبيه عيسىٰ همچنان ساكت و بيصدا و تماشاگر اين صحنه‌ها! چنانچه امروز نيز بار ديگرتماشاگر صحنه‌های مشابه است!)


 

- امّا آنان (مردم متديّن و منتظر يهود! و علما و بزرگان دين! و مقلدينشان!) با فریاد بلند! وبه‌اصرار خواستند كه او بر صلیب شود!.


 

( به ياد آوريد فرياد و هياهوی مسلمانان در روز عاشورا را كه مانع سخنرانی و شنيده شدنسخنان اباعبدالله الحسين ع می‌شدند و خواهان قتل او بودند! و امروز فرياد گاطعی كذابشان را!)


 

سرانجام فریادشان غالب آمد و پیلاتُس حکمی را که می‌خواستند، صادر کرد. (لوقا: ۲۳)

( و شبيه عيسىٰ اينچنين باز در سكوت به بالای صليب رفت!)

---------


 

همين ماجرا در انجيل مرقس:


 

- در هر عید فصح پیلاطس بنا به خواهش مردم، یک زندانی را آزاد می‌کرد. در آن زمان مردیمعروف به «باراباس» همراه با یاغیانی كه در یک آشوب، مرتكب قتل شده بودند، در زندان بود.


 

- مردم نزد پیلاطس رفتند و از او خواهش كردند كه طبق معمول این كار را برایشان انجام دهد.


 

- پیلاطس از ایشان پرسید: «آیا می‌خواهید، پادشاه یهود! را (شبيه عيسىٰ را) برای شما آزادكنم؟»


 

چون او می‌دانست كه (او گناهی مرتكب نشده و) سران و علمای يهود از روی حسد عیسی راتسلیم کرده‌اند.


 

- امّا سران كاهنان مردم را تحریک كردند! كه از پیلاطس بخواهند «باراباس» را برایشان آزادكند.


 

- پیلاطس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی كه او را پادشاه یهودیان می‌نامید، چه كنم؟»


 

- آنها در جواب با فریاد گفتند: «مصلوبش كن.»


 

-پیلاطس پرسید: «چرا؟ مرتكب چه جنایتی شده است؟»


 

- امّا آنان (منتظران مسيح!) شدیدتر فریاد می‌زدند: «مصلوبش كن!» (اعدامش كن)


 

پس پیلاطس كه مایل بود، مردم را راضی نگه دارد «باراباس» را برای ایشان آزاد كرد و دستورداد (شبيه) عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود. (مرقس : ۱۵)


 

و امروز در دمدمه‌های ظهور تاريخ تكرار می‌شود! با اين فرق كه اين بار باطل از بيخ و بن ريشه‌كنو برای هميشه نابود خواهد شد!


 

فاعتبروا يا اولي الابصار

عبرت گیرید ای صاحبان بصیرت

 

 

شبيه عيسىٰ و محاكمه مسيح


 

شباهت يماني آل محمدسلام الله عليه، به عيساي مسيح ع خيلي زياد است، و شايد بتوان گفت كهاو از هر جهت شبيه  عيساى مسيح ع ميباشد! و لذا در حديثي هم وارد شده كه 'اشبه الناسبعيسي ابن مريم'، يعني او شبيه ترين كس به عيسى ابن مريم است!٠


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه مسيح ع علماي يهود را مورد توبيخ قرار داد و دنياطلبي آنها را مورد سرزنش شديد قرارداد!٠


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه بدعتهاي آنها را افشا كرد و تركشان شريعت حقيقي و احاديث اهل بيت عصمت را


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه كهنه و علماي يهود بر او خشم گرفتند و كينهء او را به دل گرفتند، چرا كه افشا ورسوايشان كرده بود


 

شبيه عيسىٰ است

آنگاه كه براي حفظ مقام و منزلت و شهرت خود حكم و فتواي قتل او را صادر كردند


 

در انجيل برنابا ميخوانيم:٠


 

و سرزنش نمود كهنه را ! به جهت ترك تقواي الهي و حرصشان(به جاه و مقام و شهرت و رياستطلبي)٠


 

و سرزنش نمود كتبه را به جهت روي آوردن به تعاليم فاسد و ترك تعاليم شريعت (مقايسه كنيد باانتقاد و سرزنش يماني آل محمدع از درسهاي منطق و اصول و رجال و ترك تدريس قرآن و احاديثدر حوزه نجف)٠


 

و سرزنش نمود علمارا به جهت ترك شريعت خدا و روي آوردن به تقليدها ( مقايسه كنيد با انتقاديماني سلام الله عليه از بدعت تقليد و فتوا)٠


 

و تأثير گزاشت كلام يسوع در مردم... اما كهنه و بزرگانشان عداوت او را به دل گرفتند زيرا كه اواينگونه تكلم قرمود بر ضد كهنه و كتبه و علما! پس مصمم شدند بر قتل او!  انجيل برنابا آخر فصل١٢


 

و بالاخره شبي عيسىٰ است، آنگاه كه حكومت به دستور و تحريك آنها تصميم به قتل او گرفت وصدها نفر از انصار او را كشته و زخمي كرده و دستگير كردند و خود او بفرموده احاديث اهل بيتع از خوف قتل فراري و طريد و شريد شد!٠


 

در انجيل نحوهء تحريك متدينين منتظر مسيح را! عليه حضرت مسيح، و دستگيرى و محاكمهء(شبيه) او، به تفصيل ذكر شده است، كه ذيلاً بخشهائي از آنرا باهم براي درس آموزي و عبرتمرور ميكنيم( چرا كه حضرت رسول ص فرمودند اقوام گذشته هر كار كردند شما نيز مو به مو تكرارخواهيد كر)٠


 

از انجيل متىٰ باب ششم:٠


 

٠-(خطاب به متدينين و عوامل كهنه كه براي دستگيريش هجوم آورده بودند): در آن ساعت، به آنگروه گفت: گویا بر دزد به جهت گرفتن من با تیغها وچوبها بیرون آمدید! هر روز با شما در هیکلنشسته، تعلیم میدادم و مرا نگرفتید.

لیکن این همه شد تا کتب انبیا تمام شود.» (در كتب انبياء اين وضع پيشگوئي شده بود، چنانچه دراحاديث اين وضع يماني ع پيشگوئى شده است، از جمله اينكه فقها و مقلدينشان با او دشمنيكرده و به جنگش ميروند)٠


 

در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده، بگریختند. و آنانی که عیسی را گرفته بودند، او را نزد'قیافا' رئیس کهنه، جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند، بردند.


 

پس روسای کهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی میکردند تا او را بقتلرسانند، لیکن (شاهدي) نیافتند. با آنکه چند شاهد دروغ پیش آمدند، هیچ نیافتند.٠


 

آخر دو نفر آمده، گفتند: «این شخص گفت: "می توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روزش بنانمایم."»٠


 

پس رئیس کهنه برخاسته، بدو گفت: «هیچ جواب نمی دهی؟ چیست که اینها بر تو شهادتمیدهند؟»


 

اما(شبيه) عیسی خاموش ماند!٠


 

تا آنکه رئیس کهنه رو به وی کرده، گفت: «تو را به خدای حی قسم میدهم مارا بگوی که تو مسیحپس خدا هستی یا نه؟»٠


 

٠(شبيه)عیسی به وی گفت: «تو گفتي!٠

و نیز شما رامی گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوت نشسته، برابرهای آسمان میآید!(آخرالزمان بر ميگردد)»٠


 

در ساعت رئیس کهنه رخت خود راچاک زده، گفت: «کفر گفت! كفر گفت!دیگر ما را چه حاجت بهشهود است؟ الحال کفرش را شنیدید! چه مصلحت میبینید؟»٠


 

ایشان در جواب گفتند: «مستوجب قتل است!»٠


 

آنگاه آب دهان بر رویش انداخته، او را سيلى میزدند و بعضی سیلی زده، (و به تمسخر) میگفتند: «ای مسیح، به ما نبوت کن! کیست که تو را زده است؟» (انجيل متی باب 26)


 

همين بخش از يك ترجمهء ديگر:٠

عیسی هنوز صحبت خود را تمام نكرده بود كه ....گروه كثیری از مردم (متدين) که سران كاهنان ومشایخ قوم ! آنها را (تحريك كرده و)فرستاده بودند به آنجا رسیدند.

- این گروه همه با شمشیر ! و چماق ! مسلّح بودند.

-آنگاه عیسی رو به آن جمعیّت كرده گفت:٠


 

-«مگر می‌خواهید یک راهزن را بگیرید كه این‌طور مسلّح با شمشیر و چماق برای دستگیری منآمده‌اید؟

من هر روز در معبد بزرگ می‌نشستم و تعلیم می‌دادم و شما دست به سوی من دراز نكردید!.

امّا تمام این چیزها اتّفاق افتاد تا آنچه انبیا در کتاب‌مقدّس نوشته‌اند(انكار و تكذيب و دشمني بافرستاده شده گان، و بفرموده خداوند در قران: لتركبن طبق عن طبق!) به انجام رسد.» در این وقتهمهٔ شاگردان او را ترک كرده،و گریختند.٠


 

-   آن گروه عیسی را به خانهٔ قیافا كاهن اعظم، كه علما و بزرگان یهود در آنجا جمع بودند، بردند.  ٠


 

- امّا با وجود اینكه بسیاری جلو رفتند و شهادتهای دروغ بر عليه او دادند شورا نتوانست دلیلیپیدا كند(براي فتواي قتل او)٠


 

- سرانجام دو نفر برخاستند  و گفتند: «این مرد گفته است: من می‌توانم معبد بزرگ را خراب كردهو در ظرف سه روز دوباره بنا كنم.»٠

   كاهن اعظم(ياعظمي) برخاسته از عیسی پرسید: «آیا به اتّهاماتی كه این شاهدان به تو واردمی‌سازند جواب نمی‌دهی؟»٠

- امّا عیسی ساكت ماند.٠


 

-پس كاهن اعظم گفت: «تو را به خدای زنده سوگند می‌دهم به ما بگو آیا تو مسیح،...هستی؟» ٠


 

- عیسی پاسخ داد:٠

«همان است كه تو می‌گویی. امّا همهٔ شما بدانید كه بعد از این پسر انسان را خواهید دید كه بردست راست قادر مطلق نشسته و بر ابرهای آسمان می‌آید.»٠


 

- كاهن اعظم گریبان خود را پاره كرده و گفت: «او كفر گفت!:٠

-آیا شهادتی بالاتر از این می‌خواهید؟

- شما حالا كفر او را با گوش خود شنیدید.  نظر شما چیست؟»


 

- و آنها جواب دادند: «او مستوجب قتل است.»  ٠


 

آنگاه آب دهان به صورتش انداخته او را زدند و بر رخسارش سيلي زدند!٠

- و کسانی‌که بر رخسارش سیلی می‌زدند،  (به تمسخر) می‌گفتند: «حالا ای مسیح! از غیب بگوچه کسی تو را زده است!.» (متّی: 26)٠


 

ملاحظه ميشود كه بغض و كينه و عداوتي را كه از حقيقت گوئي فرستادهء خدا(ودر اينجا فرستادهامام زمان) در مورد عيوب و دنياپرستي شان، به دل گرفته بودند چگونه و با شقاوتي بروز دادند

----------


 

ادامه ماجرا از انجيل لوقا:٠


 

آنگاه همۀ شورا برخاستند و او را نزد پیلاتُس (حاكم اشغالگران رومي) بردند و از او شکایت کرده،گفتند: ٠


 

-«این مرد را یافته‌ایم که مردم را گمراه می‌کند! (يا بدعتگرار و كذاب است و فتنه درست كرده)٠

و ما را از پرداخت خراج به قیصر بازمی‌دارد! ( جنگ با فرستاده خدا و مماشات با اشغالگران وحتي چاپلوسي آنها)٠


 

- و (بدروغ)ادعا دارد كه مسیح و پادشاه است.»٠


 

- پس پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟»


 

- او  در پاسخ گفت: «تو خود چنین می‌گویی!»٠


 

- آنگاه پیلاتُس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مردنمی‌یابم!.» (گناهي ندارد و جرمي مرتكب نشده است! چنانچه امروز در عراق مقلدين فقها هر ازچندي انصار را دستگير كرده تحويل محكمه ها ميدهند ولي بعد از اثبات بيگناهيشان آنهارا آزادميكنند)٠


 

- امّا آنها به‌اصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک و گمراه می‌کند! ازجلیل آغاز کرده و حال بدین‌جا نیز رسیده است.» (اتهام هميشه تكرارشده : تحريك و گمراه كردنمردم ساده و نادان از نظر آنها)٠


 

- سران کاهنان و علمای دین! که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام می‌زدند!.٠


 

-پیلاتُس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فراخواند و به آنها گفت:٠


 

-«این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید!. من در حضور شما او را آزمودم و هیچدلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم!. ٠

(همچنان كه در عراق نيز سعي كردند فتنه زرقاوي را به انصار نسبت دهند و اتهام حمله به مراجعرا! اما نهايتاً دروغ و تهمتشان افشاء و رسوا شدند)٠


 

-نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما بازفرستاده است. چنانکه می‌بینید!، کاری نکرده! که مستحق مرگ باشد!.پس او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم!.»٠


 

- امّا آنها یکصدا فریاد برآوردند: «او را مصلوب كن و از میان بردار! (اعدام بايد گردد) و بارْاَباسرا برای ما آزاد کن!» ٠


 

- پیلاتُس که می‌خواست عیسی را آزاد کند، دیگر بار با آنان سخن گفت!.٠


 

-امّا ایشان (كه به شدت هم منتظر مسيح بودند و مرتب براي ظهور و تعجيل در فرجش دعاميكردند!) همچنان فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن! بر صلیبش کن!»(اعدام بايد گردد اعدام بايدگردد)٠


 

- سوّمین بار به آنها گفت: «چرا آخر؟ چه بدی کرده است؟ (چه جرمى مرتكب شده؟) من که هیچسببی برای کشتن او نیافتم!. فقط او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم!.»٠


 

(و شبيه عيسىٰ همچنان ساكت و بيصدا و تماشاگر اين صحنه ها! چنانچه امروز نيز بار ديگرتماشاگر صحنه هاي مشابه است!)٠


 

- امّا آنان (مردم متدين و منتظر يهود! و علما و بزرگان دين! و مقلدينشان!) با فریاد بلند! وبه‌اصرار خواستند كه او بر صلیب شود!.٠


 

( به ياد آوريد فرياد و هياهوي مسلمانان در روز عاشورا را كه مانع سخنراني و شنيده شدنسخنان اباعبدالله الحسين ع ميشدند و خواهان قتل او بودند! و امروز فرياد گاطعي كذابشانرا!)٠


 

سرانجام فریادشان غالب آمد و پیلاتُس حکمی را که می‌خواستند، صادر کرد. (لوقا: 23)٠

( و شبيه عيسىٰ  اينچنين باز در سكوت به بالاي صليب رفت!)٠

---------


 

همين ماجرا در انجيل مرقس:٠


 

- در هر عید فصح پیلاطس بنا به خواهش مردم، یک زندانی را آزاد می‌کرد.  در آن زمان مردیمعروف به «باراباس» همراه با یاغیانی كه در یک آشوب، مرتكب قتل شده بودند، در زندان بود.  ٠


 

- مردم نزد پیلاطس رفتند و از او خواهش كردند كه طبق معمول این كار را برایشان انجام دهد.  ٠


 

- پیلاطس از ایشان پرسید: «آیا می‌خواهید، پادشاه یهود! را (شبيه عيسىٰ را) برای شما آزادكنم؟»  ٠


 

چون او می‌دانست كه (او گناهي مرتكب نشده و) سران و علماي يهود از روی حسد عیسی راتسلیم کرده‌اند.٠


 

-  امّا سران كاهنان مردم را تحریک كردند! كه از پیلاطس بخواهند «باراباس» را برایشان آزادكند.


 

- پیلاطس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی كه او را پادشاه یهودیان می‌نامید، چه كنم؟»  ٠


 

- آنها در جواب با فریاد گفتند: «مصلوبش كن.»  ٠


 

-پیلاطس پرسید: «چرا؟ مرتكب چه جنایتی شده است؟»٠


 

- امّا آنان (منتظران مسيح!) شدیدتر فریاد می‌زدند: «مصلوبش كن!» (اعدامش كن)٠


 

پس پیلاطس كه مایل بود، مردم را راضی نگه دارد «باراباس» را برای ایشان آزاد كرد و دستورداد (شبيه) عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود. (مرقس : 15)٠


 

و امروز در دمدمه هاي ظهور تاريخ تكرار ميشود! با اين فرق كه اين بار باطل از بيخ و بن ريشه كن و براي هميشه نابود خواهد شد!٠


 

فاعتبروا يا اولي الابصار


 


 

استاد موسوي