Logo

از طریق پردهٔ مرکز پژوهش‌های عالی دینی و لغوی درنجف اشرف مورخ دوشنبه به تاریخ 22 رمضان 1437 مصادف با28/6/2016 ساعت 9 شب به وقت شهرکوفه پایتخت حکومت عدل الهی

 

کنفرانس ویدیویی سید احمد الحسن ع /موضوع سهو و نسیان معصوم-قسمت سوم

 

 

 Feb 20, 2022 🌹✨🌹✨🌹✨ 

 

💠کنفرانس/تدریس سهو و نسیان معصوم-قسمت سوم

 ✨کیفیت متوسط

 

 #سهو #نسیان ࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ 🌻

آرشیو تولیدات رسانه‌ای انصار امام مهدی (ع) از صدای یمانی موعود 👉 @yamani_media

 


بحث "سهو ونسيان المعصوم ع " -ج3 - الامام احمد الحسن ع /

الملتقى الاسبوعي 22 -

معهد الدراسات العليا الدينية واللغوية - النجف


 

بحث (قسمت سوم)تحت عنوان سهو ونسیان معصوم

سید احمد الحسن (علیه السلام) یمانی موعود

از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی درنجف اشرف

 روز دوشنبه تاریخ 22 رمضان 1437 مصادف با28/6/2016 ساعت 9 شب به وقت شهرکوفه پایتختحکومت عدل الهی.


 


 

بسم الله الرحمن الرحيم ‏

والحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد وآله ‏


 

بسم الله الرحمن الرحیم

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله


 


 

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته ‏

تطرقت في البحث السابق للنقل سواء كان قرآنيا أم روائيا ‏

بقي لنا ان نتعرض لما يطرح من اشكالات واستحسانات عقلية.‏


 

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

در بحث پیشین، به نقل دلایل قرآنی و روایی پرداختم.

مسأله‌ء باقی‌مانده این است که اشکالات و دلایل نادرست عقلی مطرح شده را بررسی کنیم.


 


 

واعتقد فيما تقدم تبين انه لا توجد آيات ولا روايات تدل على ما يعتقدون،

بل توجد آيات ‏وروايات تدل على عكس ذلك،

ولهذا فهم في الحقيقة لجؤوا إلى الاشكال على القول بإمكان ‏وقوع السهو في العبادةمن المعصوم.


 

به نظر من در مطالب پیشین روشن شد که هیچ آیه یا روایتی وجود ندارد که به اعتقاد ایشان (عدموجود سهو ونسیان در معصوم) دلالت نماید ،

بلکه آیات و روایاتی موجود است که به عکس این مسأله دلالت دارد ،

به همین خاطر آنان به وارد کردن اشکال در مورد امکان واقع‌شدن سهو در عبادت از سوی معصومروی آوردند.


 


 

وان شاء الله سنذكر الاشكالات ونرد عليها حتى لا نبقي ‏اي مجال للتشويش

وإلا ففاقد الدليل لا تنفعه الاشكالات والاستحسانات في اثبات عقيدة تحتاج ‏لإثباتهادليلا قطعيا. ‏


 

به خواست خدا این اشکالات را ذکر می‌کنیم و به آن پاسخ می‌دهیم؛ تا هیچ فرصتی برای نادرستنشان دادن موضوع باقی نماند ،

چرا که وقتی فردی دلیلی برای یک موضوع در دست ندارد، اشکالات و دلایل نادرست برای او دراثبات عقیده‌ای که اثباتش به دلیل قطعی نیازمند است، سودی ندارد.


 


 

أولا: اشكالات الشيخ المفيد (رحمه الله)‏

قال الشيخ رحمه الله :

« ولسنا ننكر بأن يغلب النوم الانبياء (عليهم السلام) في أوقات الصلاة ‏حتى تخرجفيقضوها بعد ذلك وليس عليهم في ذلك عيب ولا نقص،

لأنه ليس ينفك بشر من ‏غلبة النوم ولان النائم لا عيب عليه،

وليس كذلك السهو، لأنه نقص عن الكمال في الانسان،

‏وهو عيب يختص به من اعتراه،


 

اول: اشکالات شیخ مفید -خداوند رحمتش کند-

شیخ -خداوند رحمتش کند- گفته است:

«ما این مسأله را انکار نمی‌کنیم که ممکن بوده است که در اوقات نماز، خواب بر پیامبران(ع) چیره شود تا زمانی که وقت بگذرد و آنان نماز را قضا کنند. برای ایشان در این مسأله، عیب وکمبودی نیست؛

به این خاطر که انسان از چیره‌شدن خواب، جدایی ندارد و به این خاطر که به فرد خواب نمی‌توانایرادی گرفت ،

ولی سهو این گونه نیست؛ به این خاطر که سهو، کمبودِ کمال در انسان است ،

و آن عیبی است که فرد به آن دچار می‌شود ،


 


 

وقد يكون من فعل الساهي تارة كما يكون من فعل غيره،

‏والنوم لا يكون إلا من فعل الله تعالى، وليس من مقدور العباد على حالة،

ولو كان من مقدورهم ‏لم يتعلق به نقص وعيب لصاحبه لعمومه جميع البشر،

وليس كذلك السهو، لأنه يمكن التحرز ‏منه، ولانا وجدنا الحكماء يجتنبون أن يودعواأموالهم  وأسرارهم ذوي السهو والنسيان

ولا ‏يمتنعون من إيداع ذلك من يغلبه النوم احيانا .. »

إلى آخر كلام الشيخ المفيد (رحمه الله) في ‏كتابه "عدم سهو النبي".‏


 

بعضی اوقات سهو ناشی از فردی است که دچار سهو می‌شود و برخی اوقات ناشی از کارهایدیگران است ،

ولی خواب ناشی از فعل خداوند متعال است و اجتناب از آن در هیچ حالتی، در توان بندگان نیست،

اگر در توان آنان بود، کمبود و عیبی برای این فرد نبود؛ به این خاطر که همه‌ی انسان‌ها در عدمتوانایی اجتناب از خواب عمومیت دارند ،

ولی سهو این‌گونه نیست؛ به این خاطر که دوری از آن، امکان دارد و به این خاطر که ما افرادحکیم را می‌بینیم که از این که اموال و راز‌هایشان را نزد افراد دارای سهو و نسیان به امانتبگذارند، دوری می‌کنند؛ ولی از امانت گذاشتن نزد فردی که گاهی اوقات خواب بر او چیره می‌شود،پرهیز نمی‌کنند...»

تا آخر سخن شیخ مفید -خداوند رحمتش کند- در کتاب «عدم سهو پیامبر»


 


 

وأنا هنا اختصرت لكم كلام الشيخ المفيد في كتابه "عدم سهو النبي" في ثلاثاشكالات رئيسية ‏دار حولها كلام الشيخ المفيد.

وسأذكر كل اشكال مع بيانه ثم سارد عليه.‏


 

من در این جا برای شما، سخن شیخ مفید در کتاب «عدم سهو پیامبر» را در سه اشکال اصلی کهسخن شیخ مفید، در اطراف این سه اشکال مطرح شده است، خلاصه می‌کنم ،

و هر اشکال را با توضیح ذکر می‌کنم و سپس پاسخش را عرض می‌کنم:


 


 

بيان اشكال الشيخ المفيد الأول: ‏


 

بيان اشکال اول شیخ مفید:


 


 

ان السهو نقص عن الكمال في الانسان وهو عيب يختص به من اعتراه

لأنه يمكن التحرز ‏منه،

ومعنى الاشكال ان خليفة الله أول من يتحرز عن العيوب التي يمكن الانسان التحرز‏منها.

فكيف يمكن ان ننسب لخليفة الله أو الامام صدور عيب السهو الذي يمكن للإنسان‏التحرز منه؟ ‏


 

سهو، کمبودِ کمال نزد انسان است و عیبی است که مخصوص فردی است که به آن دچار می‌شود؛

چرا که دوری از آن، امکان‌پذیر است ،

معنای اشکال این است که خلیفه‌ء خداوند، اولین فردی است که از عیب‌هایی که انسان از آندوری می‌کند، اجتناب می‌کند.

پس چگونه امکان‌دارد که به خلیفهء خداوند یا امام، انجام عیبِ سهوی را نسبت دهیم که دوریانسان از آن امکان دارد؟


 


 

رد الاشكال: ‏


 

پاسخ اشكال :


 


 

كلام الشيخ المفيد غير صحيح،

فالإنسان لا يمكنه التحرز من السهو مطلقا لعلة الدماغ ‏البيولوجي وقدرته المحدودةعلى التركيز والحفظ،

والتي تنخفض كلما ازدادت الامور التي ‏يحتاج التركيز عليها،

وبالنسبة للصلاة فقد يتسبب التركيز على ذكر الله والخشوع في الصلاة ‏بنسيان عددالركعات.


 

سخن شیخ مفید، صحیح نیست ،

دوری از سهو مطلقاً برای انسان امکان‌پذیر نیست؛ آن هم به دلیل مغز بیولوژیک و توانایی محدودآن بر متمرکز شدن و حفظ ‌کردن ،

در این صورت با افزایش تعداد مواردی که انسان نیازمند تمرکز روی آن است، تمرکز انسان روییک مورد کاهش می‌یابد ،

گاهی اوقات متمرکز شدن نسبت به ذکر خداوند و خشوع در نماز، باعث فراموشی رکعات‌هاینماز می‌شود.


 


 

وبهذا فقد يكون من نسي عدد الركعات التي صلاها افضل ممن ضبط ‏عدد ركعاتصلاته دون ذكر وخشوع.

اذن فلا يمكن الحكم بان نسيان عدد الركعات عيب ‏يختص به من اعتراه لأنه يمكنالتحرز منه كما هو الاشكال.


 

به همین دلیل فردی که تعداد رکعت‌هایی را که در نماز خوانده است، فراموش می‌کند، بهتر از فردیاست که تعداد رکعت‌های نمازش را به شمارش آورده است ولی نماز وی بدون ذکر و خشوع است ،

در‌نتیجه نمی‌توان حکم کرد که فراموش کردن تعداد رکعت‌ها، عیبی است که اختصاص به فرددارد؛ آن هم به این دلیل که طبق اشکال مطرح شده امکان دوری از آن وجود دارد .


 


 

وأيضا عقلا لا يمكن للإنسان ‏التحرز من السهو والنسيان مطلقا وإلا لكان نورا لا ظلمةفيه،

اي كامل مطلق، ولكان لاهوتا ‏مطلقا – تعالى الله علوا كبيرا – ولتعدد اللاهوت المطلق،

وبالتالي فكل ما بناه على ان السهو ‏أمر يمكن التحرز منه غير صحيح.


 

به همین ترتیب از لحاظ عقلی، امکان ندارد که انسان به طور مطلق از سهو و نسیان دوری کند ،اگر این‌طور باشد، انسان نوری می‌شود که ظلمت و تاریکی در او راه ندارد؛

یعنی کامل مطلق و انسان لاهوت مطلق می‌شود -خداوند بسیار بالاتر است- و چندگانگی لاهوتمطلق پیش می‌آید ،

در‌نتیجه هر مسأله‌ای که بر این مبنا استوار است که «سهو امری است که دوری از آن، امکاندارد» صحیح نیست.


 


 

اما تمثيله بان ذوي السهو لا يعتد بحديثهم ولا يودعهم ‏الحكماء الامانات فهو كلاممبني على من خرج عن الحد الطبيعي للسهو والنسيان،

وهذا خلط ‏وخبط عشواء، فالكلام ليس فيه، انما في وقوع السهو والنسيان ولو مرة أومرتين اي الحالة ‏الطبيعية التي تعتري اي انسان.


 

اما مثال ایشان که به سخنان افراد دارای سهو‌ توجّهی نمی‌شود و افراد حکیم، امانت‌های خود رانزد ایشان نمی‌گذارند، این سخن در مورد فردی است که از حد طبیعی سهو و نسیان فراتر رفتهاست ،

این خلط مبحث و اشتباهی کورکورانه است. سخن در این مورد نیست؛ بلکه در مورد اتفاق‌افتادنسهو و نسیان، اگر چه‌ برای یک بار یا دو ‌بار است؛ یعنی حالت طبیعی که هر انسانی به آن دچارمی‌شود.


 


 

فهذا أمر يقع لكثير من الناس ويعتمد غيرهم على حديثهم ‏ويودعونهم الامانات

ولا يعتبر العقلاء ان من سهى في صلاته أو سهى في طوافه فدخل في ‏الشوط الثامنأو نسي شيئا خبأه ثم وجده انه ليس اهلا للأمانة أو لا يعتمد على حديثه.‏


 

این موردی است که اگر برای هر فردی اتفاق بیفتد، مانع این نیست که بقیه به سخن وی اعتمادنمایند و امانت‌های را نزد او قرار دهند ،

افراد عاقل چنین برداشتی ندارند که اگر فردی در نمازش دچار سهو شود، و مثلاً در طوافاشتباهاً به دور هشتم وارد شود یا چیزی را که پنهان کرده است، فراموش کند و بعداً آن را بیابد،این فرد اهلیّت امانت‌داری ندارد یا سخنش قابل اعتماد نباشد.


 


 

بيان اشكال المفيد الثاني: ‏

ان خليفة الله قدوة يقتدي به المؤمنون.

فلو جاز ان يسهو خليفة الله في الصلاة أو العبادة لانتفى ‏كونه قدوة،

اي لو جاز على خليفة الله أو الامام السهو والنسيان لما صح ان يأمر الله الناس ‏الاقتداءبه في جميع احواله.‏


 

بيان اشکال دوم شیخ مفید:

خلیفه خداوند، اُلگویی است که مؤمنین به او اقتدا می‌کنند.

اگر خلیفه‌ء خداوند در نماز یا عبادت سهو داشته باشد، الگو ‌بودنش از بین می‌رود ،

یعنی اگر سهو و نسیان نسبت به خلیفه‌ء خداوند یا امام جایز باشد، صحیح نیست که خداوند بهمردم دستور اقتدا به ایشان در تمام حالات را بدهد.


 


 

رد الاشكال: ‏

هذا الاشكال غير دقيق، لان الله لم يأمر الناس الاقتداء بأفعال خليفته دون معرفة عللها،

فهو قد ‏يترك الواجب وان حان وقته لعلة ما، كتركه الصلاة الواجبة التي حان وقتهالمروره في ارض ‏نزل بها عذاب من الله فيما مضى،

وقد حصل هذا مع رسول الله (صلى الله عليه وآله) ومع ‏الامام علي (عليه السلام)،

وقد يفعل ما لا يجوز لغيره فعله – يعني المحرم في الشريعة – ‏لاختصاصه به كإبقاءرسول الله (صلى الله عليه وآله) لأكثر من اربع زوجات في ذمته،

وقد ‏يفطر لمرض لا يراه غيره كالقرحة أو التسمم أو اي مرض طارئ مثلا.


 

پاسخ اشكال :

این اشکال دقیق نیست؛ به این دلیل که خداوند به مردم دستور اقتدا به اعمال خلیفهء خداوند بدوندر نظر گرفتن علل‌ آن را نداده است ،

آنها گاهی اوقات، واجبی را که زمان آن فرارسیده باشد، به دلیل علتی ترک می‌کنند؛ مانند ترکنماز واجب توسط ایشان بعد از فرارسیدن زمان آن؛ به این دلیل که از زمینی عبور می‌کنند که قبلاًعذابی از سوی خداوند، بر آن زمین فرستاده شده است ،

این مسأله برای رسول الله(ص) و امام علی(ع) اتفاق افتاده است ،

گاهی اوقات ایشان کاری را انجام می‌دهد که انجام‌دادن آن برای غیر آنها جایز نیست -یعنی درشریعت حرام است- به این خاطر که آن عمل اختصاص به ایشان دارد؛ مانند ازدواج هم‌زمانرسول الله (ص) با بیش از چهار زن ،

گاهی اوقات ایشان به خاطر بیماری‌ای که فقط خودش آن را می‌بیند، افطار می‌کند؛ مانند جراحتیا مسمومیت یا هر بیماری که برایشان پیش می‌آید.


 


 

فهل على بقية ‏المؤمنين الافطار بحجة ان المعصوم قد افطر وهو قدوة؟

ام على المعصوم ان يضع لافتة ‏يكتب عليها "انا مريض اليوم واضطررت للإفطار"؟!‏


 

آیا بقیه‌ی مومنین حق دارند که افطار کنند؛ به این دلیل که معصوم افطار کرده است و ایشان الگویمؤمنان است؟

آیا بر معصوم لازم است که تابلویی قرار دهد و بر روی آن بنویسد: «من بیمار هستم و مجبور بهافطار هستم؟»


 


 

النتيجة : المعصوم ليس قدوة مطلقا في جميع افعاله وأحواله دون فهم تلك الاحوال أوسؤاله ‏عن فعله،

خصوصا إذا كان الفعل مشتبها على المشاهد.‏


 

نتیجه: معصوم مطلقاً در همه‌ء اعمال و حالت‌هایش، بدون در نظر گرفتن آن حالت یا بدون پرسشدر مورد کارش الگو نمی‌باشد؛

مخصوصاً این که آن کار برای بیننده مُشتبه باشد.


 


 

وبالنسبة للسهو والنسيان بالخصوص فلا بد ان يعرف المكلفون ان فعل المعصوم هذانتيجة ‏سهو أو نسيان لكي يفترضوا عدم جواز الاقتداء به في هذا الفعل،

والأصل في افعال الناس ‏انها صحيحة وليست سهوا ولا نسيانا حتى يتبين العكسوإلا لما صح محاسبة أحد من الناس ‏على فعله. ‏


 

و خصوصاً در مورد سهو و نسیان، افراد مکلف برای این که در مورد کار خاصی نتیجه بگیرند کهآن عمل قابل اقتدا نیست، باید مطمئن شوند که این کار معصوم، نتیجهء سهو یا نسیان نبوده است،

و اصل در اعمال انسان این است که صحیح است و ناشی از سهو و نسیان نیست؛ تا زمانی کهعکس آن ثابت شود و در صورت ثابت شدن سهو یا نسیان،  محاسبه هیچيك از مردم در مورد آنعمل صحیح نیست.


 


 

اذن لا يحمل اي فعل من افعال خليفة الله على انه سهو أو نسيان حتى يتبين بالدليلانه سهو أو ‏نسيان.

وعقيدتنا في متابعة المعصوم ان متابعته يقين ينجي صاحبه،

فلو ان رسول الله محمد ‏‏(صلى الله عليه وآله) صلى الصبح اربع ركعات أو الظهرركعتين فمتابعته اصح واقرب ‏للهدى والرشاد

والاعتراض عليه سفه وضعف في اليقين ممن فعل،

فإنما الصلاة ركعة وسجدة ‏يذكر الله فيهما. ‏


 

در نتیجه هیچ عملی از اعمال خلیفه‌ء خداوند ناشی از سهو یا نسیان دانسته نمی‌شود؛ تا زمانی کهبا دلیل روشن شود که آن عمل ناشی از سهو یا نسیان است.

عقیده‌ء ما در مورد متابعت از معصوم این است که دنباله‌روی از ایشان، یقینی است و صاحبش رانجات می‌دهد ،

و اگر محمد رسول الله(ص) نماز صبح را چهار رکعت یا نماز ظهر را دو رکعت بخواند، دنباله‌رویاز ایشان صحیح‌تر و به هدایت و رُشد نزدیک‌تر می‌باشد

و اعتراض به ایشان ناشی از نفهمی و ضعف در یقین فرد اعتراض کننده است ،

و نماز تنها رکعت‌ها و سجده‌هایی است که خداوند در آن، یاد شود.


 


 

بيان اشكال الشيخ المفيد الثالث : ‏


 

بيان اشکال سوم شیخ مفید:


 


 

انه لو جاز ان يسهو خليفة الله في صلاته لجاز ان يسهو في كل طاعة وان يفعل كلمحرم ‏سهوا.‏


 

اگر جایز باشد که خلیفه‌ء خدا در نمازش سهو داشته باشد پس جایز است که در هر طاعتی سهوداشته و هر حرامی را سهواً انجام دهد.


 


 

الرد:

ومع ان هذا الاشكال مبني على مغالطة حيث انه مع السهو والنسيان لا يوجد شيءاسمه ‏معصية أو حرام،

فالعصيان وارتكاب المحرمات ليتحقق يلزم توفر القصد والتعمد

وهي غير ‏متوفرة في حال السهو والنسيان،

وإضافة إلى ذلك فان هذا الاشكال غير صحيح لأنه مبني على ‏اساس ان خليفة اللهينسى ويسهو كأي انسان آخر وغير معصوم من المعاصي

وهذا لا يقول به ‏أحد من اتباع محمد وآل محمد (صلوات الله عليهم)


 

پاسخ:

این اشکال بر یک مغالطه استوار است؛ به این خاطر که با سهو و نسیان، چیزی به نام معصیت یاحرام وجود ندارد ،

برای انجام‌شدنِ سرپیچی و انجام کارهای حرام، باید قصد و عمدی‌بودن فراهم باشد

و در صورتی که در حالت سهو و نسیان، قصد و عمد وجود ندارد ،

به علاوه این اشکال صحیح نیست؛ چرا که بر این اساس استوار است که خلیفه‌ء خدا مانند هرانسان دیگری نسیان و سهو دارد و نسبت به معصيت (سرپیچی از امر پروردگار) معصوم نیست ،

این مسأله‌ای است که هیچيك از اَتباع محمد و آل محمد(ص) به آن قائل نیستند


 


 

أو أنّ المستشكلين يعتقدون بالعصمة الذاتية المطلقة للحجة من السهو والنسيان،

وبالتالي يعتبرون ذهاب بعضها يكون في كل الاتجاهات ويشمل كل الأشياء،

والقول بالعصمة الذاتية بيَّنا بطلانه؛

حيث يلزم منه تعدد اللاهوت المطلق.


 

یا ممکن است اشکال‌گیرندگان معتقد به عصمت ذاتی حجت خدا از سهو و نسیان به طور مطلقباشند؛

که در این صورت، رد عصمت از سهو و نسیان برای آنان باعث رد عصمت در همه‌ء ابعاد و همهچيز می‌شود ،

در مورد بطلان عصمت ذاتی نیز همان طور که بیان کردیم،

به این دلیل است که در این صورت "تعدد لاهوت مطلق" لازم می‌شود. 


 


 

اذن، العصمة من السهو ليست ذاتية،

بل هي عصمة بعاصم خارجي ومذكر خارجي

وهي ‏ليست عبثية بل وفق حكمة الهية،

فلا حاجة ان يعصم خليفة الله من السهو إلا فيما يتعلق بتبليغ ‏دين الله سبحانهوتعالى،

اما بقية الامور فلا يعصم بها خارجيا


 

بنابراین عصمت از سهو، ذاتی نیست ،

بلکه عصمت به واسطه‌ء بازدارنده (یا عاصم) و عامل یاد‌‌آوری‌کننده‌ء خارجی می‌باشد ،

این مسأله پوچ نیست؛ بلکه موافق با حکمت الهی است ،

نیازی نیست که خلیفه‌ء خداوند از سهو بازداشته شود؛ مگر در مسائلی که به تبليغ دین خداوندسبحان و متعال مربوط باشد ،

اما در بقیه‌ء موارد به صورت بیرونی باز‌داشته نمی‌شود


 


 

بل تبقى عصمته العامة، ‏عصمته العامة الذاتية من السهو،

هي المانعة من وقوع السهو وقد بينت على اي الامور تعتمد ‏هذه العصمة العامةالذاتية من السهو، ويمكنكم الرجوع لكتاب "رحلة موسى".


 

اما در مورد عصمت عام و فراگیر یا همان عصمت عام ذاتی  از سهو

که از وقوع سهو  جلوگیری می‌کند، و این عصمت عام ذاتی از سهو مبتنی بر چه مسائلی می‌باشدرا بیان نمودم ،

و در این مورد می‌توانید به کتاب «سفر موسی» مراجعه کنید.


 


 

وبينت انها ‏ليست تامة بذاتها،

اي انه مثلا يكون معصوما ذاتيا من السهو بنسبة 70 في المائة أو 80 في ‏المائة أو90 في المائة، وهذه العصمة العامة الذاتية وان كانت بنسبة معينة ولكنها قد تكون‏كافية في امور معينة لتمنع وقوع السهو فيها

اي لا يحتاج معها – مع انها غير تامة – إلى ‏عاصم خارجي من السهو لتحقق العصمةالتامة من السهو في ذلك المورد.


 

در آنجا بیان کرده‌ام که معصوم در ذات خود کامل نیست ،

یعنی مثلاً به نسبت ٧٠ درصد یا ٨٠ درصد یا ٩٠ درصد عصمت ذاتی نسبت به سهو دارد ،

هر‌چند نسبت این عصمت ذاتی مشخص است، ولی در موارد مشخص کفایت می‌کند تا ازاتفاق‌افتادن سهو در آن جلوگیری کند ،

یعنی با اینکه کامل نیست، در آن موارد به بازدارنده‌ء خارجی از سهو نیاز ندارد تا عصمت از سهودر آن مورد محقق شود.


 


 

وسبب ذلك يرجع ‏إلى درجة ظهور الامر بالنسبة للإنسان،

ولبيان هذا الامر الأخير اكثر لننظر إلى موضوع عدد ‏الركعات في الصلاة الذي هوموضوع النزاع بينهم،

فهو في الحقيقة مدسوس بين افعال ‏الصلاة وهي الأذان، الإقامة، التكبير، القراءة،الركوع، الذكر فيه، السجود، الذكر فيه، القنوت، ‏التشهد،


 

دلیل این قضیه نیز به مقدار ظاهر شدن این مسأله در مورد انسان باز‌می‌گردد.

برای توضیح این قضیه‌ء آخر، به موضوع تعداد رکعت‌های نماز دقت کنیم که مورد اختلاف ایشاناست.

و در حقیقت نماز مجموع افعال نماز است که عبارتند از اذان ، اقامه، تکبیر، قرائت، رکوع و ذکرآن، سجود و ذکر آن، قنوت، تشهد ،


 


 

وهذه الافعال كثيرة وبالتالي فظهور عدد الركعات بينها ليس كظهور الامتناع عن‏الطعام والشراب بين افعال الصيام التي لا يتعدى المبتلى به عموما هذا الفعل وربمافعل آخر،

‏لهذا فعند عامة الناس يقع السهو في الصلاة كثيرا أو في عدد الركعات ولكن نادرا انيقع ‏السهو فيأكل أو يشرب الصائم وهو ساه.


 

این کارها زیاد است و در‌نتیجه آشکار بودن تعداد رکعت‌ها در نماز، مانند آشکار بودن پرهیز ازغذا و نوشیدنی بین اعمال روزه نیست که به طور کلی فرد روزه‌دار این کار را انجام نمی‌دهد و چهبسا کار دیگری را انجام می‌دهد ،

به همین خاطر نزد عموم مردم، سهو در نماز بسیار اتفاق می‌افتد. ولی کمتر پیش می‌آید کهروزه‌دار از روی سهو بخورد یا بنوشد.


 


 

بل في الصلاة، حتى طول الانشغال بفعل من افعال ‏الصلاة يؤثر على ظهور الفعلالآخر للمصلي،

فطول السجود أو الخشوع في الذكر عند ‏شخص قد يؤدي إلى عدم تذكره لعددالركعات التي صلاها،

لان دماغه انشغل بالخشوع ‏والتفكير بالله عن التركيز على حساب عدد الركعات،

فالخشوع والانشغال بذكر الله يرفع من ‏نسبة احتمالية نسيان عدد الركعات التيصلاها المصلي،

وأكيد ان الافضل الانشغال بالذكر ‏والخشوع حتى وان ادى إلى ارتفاع احتمالية حدوثنسيان عدد الركعات،

وأكيد انه لا خير في ‏صلاة لا خشوع فيها حتى وان ضبط المصلي عدد ركعاتها.


 

ولی در نماز، طولانی شدن مشغولیّت به یک عمل از نماز، باعث ایجاد سهو در عمل دیگری می‌شود،

طول سجده یا خشوع در ذکر نزد شخص، گاهی اوقات باعث فراموش کردن تعداد رکعت‌هایخوانده شده می‌شود ،

چرا که مغز انسان به دلیل خشوع و تفکر به خداوند از متمرکز شدن نسبت به شمردن تعدادرکعت‌ها باز‌مانده است ،

خشوع و مشغول‌شدن به ذکر خداوند، نسبت احتمالی فراموشی تعداد رکعات‌ خوانده شده را بالامی‌برد ،

قطعاً مشغول شدن به ذکر و خشوع برتر است؛ حتی اگر باعث بالا رفتنِ احتمال فراموشی تعدادرکعت‌ها شود ،

قطعاً در نمازی که خشوعی در آن نیست، خیری نیست؛ حتی اگر نماز‌گزار تعداد رکعت‌هایش رابه طور دقیق شمرده باشد.


 


 

أيضًا في الطواف مثلا،

شخص ‏خاشع ومنشغل بذكر الله وبالبكاء أو يطوف ببطء شديد يمكن ان يغطيخشوعه وانشغاله بذكر ‏الله أو المدة الزمنية التي يقضيها في الطواف على تذكره عددالاشواط التي طافها،

فيسهو عن ‏التوقف عند الشوط السابع فيدخل في الثامن

كما مر في الرواية التي ذكرت امير المؤمنين ‏‏(صلوات الله عليه) في الملتقى السابق. ‏


 

همچنین مثلاً در طواف ،

فرد خاشع و مشغول به ذکر خداوند و به گریه می‌باشد یا با آرامی فراوان طواف می‌کند. به اینترتیب امکان دارد که خشوع و مشغول بودن فرد به یاد خداوند، یا طولانی شدن مدت زمان طوافتعداد شوط‌های طواف را از یاد او ببرد ،

و سبب شود که در پایان شوط هفتم، از طواف بازنایستد و به شوط هشتم وارد شود؛

همان‌طور که در روایتی که در همایش پیشین گفتم در مورد امیرالمومنین(ع) اتفاق افتاد.


 


 

إلى هنا اعتقد اتضح تماما ان مسالة السهو متشعبة ومرتبطة بعدة متغيرات،

فلا يمكن ان ‏نحكم بان السهو يدل دائمًا على تقصير الساهي في تحصيل كمال ممكنللإنسان،

ولا يمكن ‏مقارنة سهو معين بآخر أو القول ان من يسهو هنا لا بد ان يسهو هناك

ولا يمكن القول ان ‏شخصا لم يسهو في أمر معين افضل من آخر لأنه سهى فيه.


 

فکر می‌کنم تا اینجا کاملاً روشن شده است که مسأله‌ء سهو به تعدادی از متغیّرها مربوط می‌شود ،

در نتیجه نمی‌توانیم حکم کنیم که همیشه سهو، به کوتاهی فرد در بدست‌آوردن کمال دلالت می‌کند،

و امکان ندارد که یک سهو مشخص را با سهو دیگری مقایسه کنیم یا بگوییم: فردی که اینجا سهومی‌کند، باید آنجا نیز سهو کند ،

و امکان این سخن نیز وجود ندارد که فردی که در مورد مشخصی سهو نداشته است، برتر ازدیگری است؛ به این خاطر که فرد دیگر در آن مورد، سهو داشته است.


 


 

ولو اردنا تصور مدى تعقيد ‏المسالة فلنحسب عدد المتغيرات التي بينتها حتى الآن فيمسالة السهو والنسيان.

فكيف اذن ‏يمكن ان نقبل عقلا من شخص ان يشكل على مسالة السهو والنسيان دون انتكون العلاقات ‏بين هذه المتغيرات وحلها حاضرة عنده. ‏


 


 

اگر بخواهیم مقدار پیچیدگی این مسأله را تصور کنیم، باید تعداد متغیرهایی را که تا الآن درمسأله‌ء سهو و نسیان بیان نمودم، در‌نظر بگیریم.

بنابراین چگونه از جهت عقلی امکان‌پذیر است که این اشکال را نسبت به مسأله‌ء سهو و نسیانبپذیریم، بدون اینکه ارتباط بین این متغیّرها را در نظر بگیریم، در حالی که راه ‌حل این مسألهمشخص می‌باشد.


 


 

في الحقيقة، هذا هو حال المشكلين،

فلو انهم يعون وجود كل هذه العوامل المتغيرة في المسالة ‏لما ذهبوا للإشكال. ‏


 

در حقیقت این مشکل از اشکال گیرندگان است ،

اگر ایشان همه‌ء عوامل متغیّر در مسأله را در نظر می‌گرفتند، این اشکال را مطرح نمی‌کردند.


 


 

‏ توجد اشكالات عقلية أخرى وأيضا سأذكر بعضها. ‏


 

اشکالات عقلی دیگری وجود دارد و برخی از آن‌ها را نقل می‌کنم.


 


 

الاشكال الأول: ‏

انه لو جاز السهو والنسيان على خليفة الله لجاز ان ينسى ويسهو في تبليغ الشرع

وبهذا نقض ‏للغرض من بعثه. ‏


 

اشکال اول:

اگر سهو و نسیان برای خلیفه‌ء خداوند جایز باشد، نسیان و سهو در تبلیغ شرع نیز برای او جایزمی‌باشد

و به همین خاطر در بر‌انگیخته شدن ایشان، نَقضِ غرض می‌شود.


 


 

الرد:

الحقيقة، لا ملازمة بين الأمرين هنا،

فالمسالة ان المعصوم يعصم عن السهو والنسيان ‏في امور ولا يعصم في أخرى،

لأننا قد بينا انه يعصم بمذكر خارجي.


 

پاسخ:

در حقیقت هیچ ملازمه‌ای بین این دو مسأله در اینجا وجود ندارد ،

مسأله این است که معصوم از سهو و نسیان در مواردی باز‌داشته می‌شود و در موارد دیگریباز‌داشته نمی‌شود؛

به این خاطر که معصوم به واسطهء یاد‌آوری‌کننده‌ء خارجی باز‌داشته می‌شود.


 


 

نعم الملازمة تكون لو ‏كان خليفة الله لا يسهو ولا ينسى بذاته لا بعاصم خارجي

في حين اننا قد بينا بطلان القول ‏بالعصمة الذاتية المطلقة من السهو والنسيان

وأنها توافق قول الغلاة

وأنها تعني بالنتيجة تعدد ‏اللاهوت المطلق وهذا باطل.‏


 

ملازمه تنها در صورتی امکان پذیر است که خلیفه‌ء خداوند، در ذات خود سهو و نسیان نداشتهباشد؛ نه این که عامل عصمت او باز‌دارنده‌ء خارجی باشد ،

در‌حالی که ما باطل بودن سخن به عصمت ذاتیِ مطلق از سهو ونسیان را بیان کردیم ،

و گفتیم که عصمت به ذات مسأله‌ای است که موافق با سخن غُلات است ،

و در نتیجه معنای آن این است که لاهوت مطلق، متعدد است و این باطل است. 


 


 

الاشكال الثاني:

انه لو جاز على خليفة الله السهو والنسيان لنفرت الناس عنه،

وفي هذا نقض ‏للغرض من بعثه وهو هداية الناس.‏


 

اشکال دوم:

اگر سهو و نسیان برای خلیفه‌ء خداوند جایز باشد، مردم از او متنفّر می‌شوند ،

و این مسأله باعث نقض غرض از بر‌انگیخته شدن ایشان می‌باشد که همان هدایت مردم است.


 


 

الرد:

لا يصح ان يستدل مسلم فضلا عمن يدعي انه عالم بنفور الناس لجهلهم ويعتبرهنقضا ‏للغرض،

لأنه بحسب هذه القاعدة العبثية يمكن ان ينقض الإسلام،

وكمثال على ذلك، فالله أمر ‏الرسول قبل الهجرة وهو في مكة ان تكون قبلة المسلمين بيتالمقدس في الشام وهذا فيه تنفير ‏للأحناف حيث ان قبلتهم الكعبة،

فكيف يأتيهم محمد (صلى الله عليه وآله) في قعر دارهم ‏ويقول لهم: اتركوا قبلتكم التيتسجدون وتحجون لها وتوجهوا في صلاتكم إلى قبلة اليهود. ‏

اليس في هذا تنفير واضح


 

پاسخ:

استدلال یک فرد مسلمان به متنفّر شدن مردم -به خاطر نادانی آنان- صحیح نیست، چه برسد بهفردی که ادعا دارد، عالم است. به خصوص اینکه این مسأله را نقض غرض بداند؛

به خاطر اینکه بر‌اساس این قاعده‌ء بیهوده، امکان از بین بردن اسلام وجود دارد ،

مثالی برای این مطلب: خداوند به رسولش پیش از هجرت -یا زمانی که در مکه بود- دستور داد کهقبله‌ء مسلمانان، بیت‌المقدسِ شام باشد ، این مسأله باعث متنفّر شدن اَحناف (افراد دارای دینحنیف ابراهیمی) می‌شد؛ چرا که قبله‌ی ایشان کعبه بود ،

چگونه محمد(ص) درون خانه‌هایشان نزد ایشان می‌آید و به ایشان می‌فرماید: قبله‌ای را که به آنسجده و گِرد آن طواف می‌کنید، ترک کنید و در نمازتان به قبله‌ی یهود رو کنید.

آیا این مسأله باعث تنفّر واضحی نمی‌شود؟


 


 

وعلى حسب القاعدة التي وضعوها ان تنفير الناس عن دين الله ‏ينقض الغرض،

فيكون الله قد نقض الغرض أو يكون الإسلام ليس دينا الهيا.

بل الامر لم ‏يتوقف هنا، حيث ان الرسول محمد (صلى الله عليه وآله) لما هاجر إلىالمدينة وحيث اليهود ‏وقبلتهم بيت المقدس بدلت قبلة الإسلام وأصبحت الكعبة

ليكون هذا أيضًا منفرا لليهود عن ‏دخول دين جديد يتخذ قبلة أخرى غير قبلتهم.


 

و بر‌اساس این قاعده‌ء خودساخته که تنفّر مردم از دین خداوند، نقض غرض است،

خداوند نقض غرض کرده است و اسلام دین الهی نیست.

این مسأله در اینجا تمام نمی‌شود؛ به این خاطر که محمد رسول(ص) وقتی به مدینه هجرت نمود -وقبلهء یهود بیت‌المقدس بود- قبله‌ء اسلام تغییر کرد و کعبه قبله‌ء مسلمانان شد ،

این مسأله نیز باید باعث تنفّر یهود از ورود در دین جدیدی می‌شود که قبله‌ء دیگری به جز قبله‌ءایشان دارد.


 


 

وعلى القاعدة المتقدمة أيضًا يكون الله هنا قد نفر ‏الناس وصدهم عن الإيمان ونقضالغرض من بعث محمد (صلى الله عليه وآله).

بينما الحقيقة ‏ان نفور الناس من الحق بسبب جهلهم به ليس نقضا للغرض بحال

وهذا طبعا بغض النظر ‏عن ان نفس مسالة اتخاذ قبلتين وتبديل القبلة يمكن انيعتبرها بعضهم أيضًا منفرة، بل وحتى ‏يطعن برسالة الرسول (صلى الله عليه وآله) ويعتبره مترددا ويجهل القبلة الصحيحة

وهكذا ‏يمكن ان يذهب باستنتاجات واستحسانات ويدعي نقض رسالة الرسول محمد(صلى الله عليه ‏وآله).‏


 

همچنین بنا‌بر قاعده‌ء پیشین، خداوند در اینجا باعث تنفّر مردم شده است و مانع ایمان‌آوردن آنانشده است و در بر‌انگیخته شدن محمد(ص) نقض غرض شده است.

در‌حالی که حقیقت این است که تنفّر مردم از حق -به خاطر نادانی آنان نسبت به آن- اصلاً باعثنقض غرض نمی‌شود ،

تازه آنها این را در نظر نمی‌گیرند که نفس دو قبله داشتن و تغییر قبله ممکن است باعث تنفربعضی افراد شود وموجب شود به رسالت رسول(ص) انتقاد کنند و آن را بی‌ثُبات بدانند و بگویند اونسبت به قبله‌ی صحیح، آگاهی ندارد ،

همچنین سبب نتیجه‌گیری‌های بی‌مورد توسط افراد شود و مدعی نقض رسالت محمد(ص) شوند. 


 


 

الاشكال الثالث:

انه لو جاز على خليفة الله السهو والنسيان في الصلاة كما روي ان رسول الله ‏‏(صلىالله عليه وآله) سهى في صلاته، فنقص وزاد في الركعات، لكان غير خاشع في صلاته ‏

وهذا أمر قبيح لا يصدر عن خليفة الله في ارضه أو الامام أو الرسول.‏


 

اشکال سوم:

اگر سهو و نسیان برای خلیفه‌ء خداوند در نماز جایز باشد -همان‌طور که روایت شده است کهرسول الله(ص) در نمازش سهو داشته است و رکعت‌ها را کم و زیاد نموده است- در نمازش خاشعنمی‌باشد ،

و این مسأله‌ء قبیحی است که از خلیفه‌ء خداوند یا امام یا رسول در زمین سر‌نمی‌زند.  


 


 

الرد:

وهذا الاشكال يفترض ان من يغفل عن عدد الركعات غير خاشع في صلاته وغير ‏متوجهإلى الله سبحانه وتعالى لا غير، وهذا غير صحيح على اطلاقه،

حيث ان العبد لو توجه ‏إلى الله بخشوع وانقطاع يمكن ان يغفل بالله وبخشوع بينيدي الله سبحانه وتعالى عن حساب ‏عدد ركعات صلاته،

فكما انه يمكن ان يغفل بالتفكير بأمور الدنيا عن عدد ركعات صلاته،

‏كذلك يمكن للبكاء بين يدي الله ان يجعله يغفل عن حساب عدد ركعات صلاته.

فالأمر اذن لا ‏يمكن حصره بعدم الخشوع وعدم التوجه إلى الله ليكون السهو والنسيانفي الصلاة دليل عدم ‏الخشوع،

وبالتالي نفي السهو عن خليفة الله بهذه الحجة الواهية.‏


 

پاسخ:

این اشکال بر این فرض بنا شده که فردِ غافل از تعداد رکعت‌ها، در نمازش خاشع نیست و توجه اوبه خداوند سبحان و متعال نیست. و این فرض صحیح نیست؛

به این خاطر که اگر بنده با خشوع و بریدن(از دیگران) به خداوند توجه نماید، امکان دارد که بهذلیل توجه به خدا و با خشوع در مقابل خداوند سبحان و متعال از شمارش تعداد رکعت‌های نمازغافل شود ،

همان‌طور که امکان غافل شدن از تعداد رکعت‌های نماز به علت تفکر به مسائل دنیوی نیزامکان‌پذیر است،

امکان دارد که گریه در مقابل خداوند او را در حالتی قرار دهد که از شمارش تعداد رکعت‌هاینماز غافل شود.

بنابراین امکانِ منحصر کردن این امر در خشوع نداشتن و توجه نکردن به خداوند وجود ندارد؛ پسنمی‌توان گفت سهو و نسیان در نماز، به علت خشوع نداشتن است ،

در نتیجه نفی سهو از خلیفهء خداوند، به این دلیل موهوم می‌باشد. 


 


 

الخلاصة:

تقدمت آيات دلت على سهو المعصوم في مسيرته في الحياة

وأحاديث وروايات ‏كثيرة نصت على سهو المعصوم في العبادات

والأصل ان المعصوم أو خليفة الله انسان ولا ‏يستثنى مما يعرض للإنسان الطبيعي إلابدليل قطعي ومن الصفات الانسانية السهو والنسيان. ‏


 

خلاصه

آیاتی گذشت که دلالت بر سهو معصوم در مسیر ‌‌زندگیش دارد

و احادیث و روایات بسیاری وجود دارد که بر سهو معصوم در عبادات تصریح دارد ،

اصل این است که خلیفه خداوند یا معصوم، انسان است و از آنچه به انسان عادی عارضمی‌شود، مُستثنا نمی‌شود؛

مگر اینکه دلیل قطعی برای آن داشته باشیم ،

از جمله ویژگی‌های انسان، سهو و نسیان است.


 


 

اذن فالأصل امكان سهو المعصوم ونسيانه كأي انسان إلا ما خرج بدليل،

كامتناع نسيانه ‏وسهوه في التبليغ عن الله حيث يلزم منه نقض الغرض من ارساله

فلا بد ان يذكره الله في هذا ‏الموضع ويعصمه من النسيان والسهو فيه حتى يبلغ رسالةالله سبحانه وتعالى: {إِلَّا مَنِ ‏ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِرَصَدًا* لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ ‏وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا} ‏[‏1]‏


 

بنابر‌این اصل امکان سهو و نسیان برای معصوم مانند هر انسان دیگری وجود دارد؛ مگر مواردیکه با دلیل مستثنا شود ،

مانند عدم امکان نسیان و سهو معصوم در تبلیغ از سوی خداوند؛ به این خاطر که لازمه‌ء ‌آن،نقض غرض از فرستادن اوست ،

پس خداوند باید در این مورد به معصوم یادآور شود و او را از سهو و نسیان در این مسألهباز‌دارد؛ تا او بتواند رسالت خداوند سبحان و متعال را به درستی تبلیغ کند :

«جز آنکو پسندد از فرستاده‌ای که می‌رود پیش رویش و از پشت سرش نگهبانی‌ ﴿٢٧﴾ تا بداند کههمانا رساندند پیامهای پروردگار خویش را و فراگرفته است بدانچه نزد ایشان است و بشمرد (یابپایان رساند) است همه چیز را بشمار ﴿٢٨﴾» (الجن:٢٧-٢٨ )


 


 

ومر أيضًا انه لا توجد آية تدل ‏على عدم سهو المعصوم

ولا توجد روايات كذلك

ولا يوجد دليل عقلي تام سوى استحسانات ‏وإشكالات تعتمد على مفهوم المغالطة وقدتم ردها والحمد لله.‏


 

همچنین گذشت که هیچ آیه‌ای وجود ندارد که بر سهو نداشتن معصوم دلالت کند

و همچنین روایاتی در این‌صورت وجود ندارند

و دلیل عقلی تام و کاملی وجود ندارد؛ به غیر از دلایل نادرست و اشکالاتی که به مفهوم مغالطه تکیهمی‌کند و پاسخ آن داده شد ، والحمدلله.


 


 

اذن فالخلاصة التي يمكن ان يتوصل لها اي عاقل،

انه إذا لم تكن كل تلك الأدلة كافية ‏للاستدلال على امكان سهو المعصوم في الامورالحياتية والعبادة فان عدم دلالة اللاشيء الذي ‏يتوهمونه على عدم سهو المعصوممطلقا أو في العبادة اوجب.

فهم يعتقدون هذه العقيدة بلا ‏دليل من آية محكمة ولا رواية قطعية الصدور والدلالة ولادليل عقلي تام.‏


 

بنابراین خلاصه‌ای که هر عاقلی می‌تواند به آن برسد، این است:

حتی اگر همهء این دلایل برای استدلال نسبت به امکان سهو معصوم در مسایل زندگی و عبادیکافی نباشد، لازم است که مخالفان ثابت کنند که نداشتن دلیل می‌تواند عدم سهو معصوم را -بهصورت مطلق یا در عبادت- نتیجه دهد.

چرا که آنان بدون هیچ دلیلی چه یک آیه‌ء محکم، چه روایتی قطعی الصدور و دارای دلالت قطعی وچه دلیل عقلی تام و کامل، به این عقیده پای‌بند هستند.


 


 

إلى هنا وصلت إلى ختام هذا البحث،

ومن يريد الاستزادة يمكنه الرجوع إلى كتاب عقائد ‏الإسلام الذي سيصدر إن شاء اللهفي نهاية هذا الشهر الكريم ‏[‏2‏]‏ والحمد لله رب العالمين وصلى ‏الله على سيدنا محمدوآله الطيبين الطاهرين.


 

تا بدینجا به پایان این بحث رسیدم ،

اگر کسی در این مورد اطلاعات بیشتری می‌خواهد، می‌تواند به کتاب «عقایدالاسلام» مراجعهکند که ان شالله در پایان این ماه کریم منتشر می‌شود.

والحمدلله رب العالمین

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.


 


 

ارجو منكم ان لا تنسوني من دعائكم في هذه ‏الليلة المباركة ‏[‏3‏]‏ وأسال الله ان يكتبنابفضله ومنه وعطائه الابتداء من الصائمين القائمين ‏الذاكرين.

هو وليي وهو يتولى الصالحين وصلى الله على سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين ‏

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته. ‏


 

امیدوارم که در این شب مبارک، مرا از دعایتان فراموش نکنید. و از خداوند درخواست دارم که ما رابا فضیلت و منّت و بخشش آغازین خودش جزوِ روزه‌دارانِ شب‌زنده‌دار و ذاکر بنگارد. او سرپرستمن است و او سرپرست شایستگان است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.