Logo

مورخ یکشنبه تاریخ 13 رمضان 1437 مصادف با19/6/2016 ساعت 9 شب به وقت شهرکوفه پایتخت حکومت عدل اللهی

 

کنفرانس ویدیویی سید احمد الحسن ع/ سهو و نسیان معصوم-قسمت دوم

 

 

 Feb 20, 2022 🌹✨🌹✨🌹✨

 

 💠کنفرانس/تدریس سهو و نسیان معصوم-قسمت دوم 

✨کیفیت متوسط #سهو #نسیان ࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─ 🌻

 

آرشیو تولیدات رسانه‌ای انصار امام مهدی (ع) از صدای یمانی موعود 👉 @yamani_media

 


 بحث "سهو ونسيان المعصوم ع " -ج2 - الامام احمد الحسن ع / الملتقى الاسبوعي 21 - معهدالدراسات العليا الدينية واللغوية - النجف


 

بحث  صوتی سید احمد الحسن (علیه السلام) یمانی موعود از طریق پرده مرکز پژوهش هایعالی دینی و لغوی در نجف اشرف


 

موضوع بحث (قسمت دوم)تحت عنوان "سهوونسیان معصوم ع"

مورخ یکشنبه تاریخ 13 رمضان 1437 مصادف با19/6/2016

ساعت 9 شب به وقت شهرکوفه پایتخت حکومتعدل اللهی.


 

 


 


 

بسم الله الرحمن الرحيم ‏

والحمد لله رب العالمين ‏

وصلى الله على محمد وآل محمد ‏

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته ‏


 


 

كل عام وانتم بخير وعافية

وأسال الله ان يوفقكم للصيام والقيام والدعاء في هذا الشهر الكريم

احب ان اتقدم بالشكر الجزيل لكل الاحبة الذين تكلفوا الحضور لمعهد الدراسات العليالسماع البحث السابق.

جزاكم الله ‏خيرا جميعا.‏

توكلنا على الله ‏


 

هر سال در خوبی و عافیت باشید.

از خداوند درخواست دارم که شما را برای روزه و شب‌زنده‌داری و دعا در این ماه کریم موفق بدارد.

دوست می دارم که قبل از هر چیزی از تمام دوستانی که برای شنیدن بحث پیشین سختی حضوردر دانشکده‌ی پژوهشهای عالی را تحمل کردند، تشکر فراوان نمایم.

خداوند به همه شما پاداش نیک دهد. 

به خداوند توکل می‌کنیم. 


 


 

في هذا الملتقى المبارك اليوم سنكمل بحثنا السابق في السهو والنسيان وتعلقهبالمعصوم.

في الملتقى السابق تكلمت عن ‏السهو والنسيان،

تكلمت عن سهو ونسيان الانسان عموما وبينت ان هناك عقيدة يعتقدها بعضهم فيان المعصوم لا ‏ينسى ولا يسهو مطلقا أو في العبادة بالخصوص.


 

امروز، در این همایش مبارک، بحث پیشینمان در مورد سهو و نسیان و ارتباط آن با معصوم راکامل می‌کنیم.

در همایش پیشین در مورد سهو و نسیان سخن گفتم،

 به صورت کلی در مورد سهو و نسیان انسان سخن گفتم و بیان نمودم که بعضی معتقدند کهمعصوم به طور مطلق نسيان و سهو ندارد یا این که به طور خاص در عبادت دچار سهو و نسیاننمی‌شود.


 


 

وبينت انه لا يوجد اجماع لدى علماء الشيعة بخصوص هذه العقيدة. ‏

بل بعض كبار علماء الشيعة لا يعتقدون بهذه العقيدة،

وذكرت باختصار كلام الشيخ الصدوق وشيخه محمد بن الحسن، ‏وكلام الشيخالطوسي، والسيد الخوئي بخصوص هذه العقيدة طبعا.‏


 


 

بیان نمودم که در مورد این عقیده، بین علمای شیعه اجماعی وجود ندارد.

بلکه برخی از عالمان بزرگ شیعه به این عقیده اعتقاد ندارند ،

و به صورت اختصار سخن شیخ صدوق و استادش محمد بن الحسن ،

و سخن شیخ طوسی و سیدخوئی را در این مورد  ذکر نمودم.


 


 

اذن هل السهو والنسيان ممتنع بالنسبة للمعصوم مطلقا أو في العبادة؟

بعضهم يعتقد بهذا ولكنه اعتقاد بلا دليل.

وهم ‏يعتمدون على طرح اشكالات على المقابل

وسنعرض إن شاء الله هذه الاقوال أو الاشكالات على الميزان العلمي لنرى ‏ان كان لهاوزنا علميا ام انها مجرد اشكالات مبنية على مغالطات أو مجرد استحسانات.


 

بنابراین آیا سهو و نسیان با توجه به معصوم چه به صورت مطلق و چه فقط در عبادت غیر ممکناست؟

برخی از آنان به این مسأله اعتقاد دارند ، ولی برای این اعتقاد دلیلی ندارند .

و در مقابل فقط به مطرح کردن اشکالات تکیه می‌کنند

به خواست خدا این سخنان و اشکالات را بر میزان علمی عرضه می‌کنیم؛ تا ببینیم آیا ارزش علمیدارد یا فقط اشکالاتی هستند که بر پایه‌ی مغالطه بنا نهاده شده‌اند و یا صرفا بر اثر استحسانهستند .


 


 

هذا مع انهم يحتاجون للدليل ‏القطعي لإثبات عقيدتهم في نفي السهو والنسيان عنالمعصوم سواء مطلقا أم في العبادة بالخصوص، وهذا مفقود،

فهم ‏لا يمتلكون دليلا عقليا تاما ولا روايات قطعية الصدور والمعنى

ولا آية قرآنية قطعية المعنى بل الموجود عكس ما ‏يعتقدون.‏


 

علاوه بر این، آنان برای اثبات عقیدهء خود در مورد نفی سهو و نسیان از معصوم چه مطلق و چه درعبادت به طور خاص نیازمند دلیل قطعی هستند، که البته چنین دلیلی در دست ندارند ،

آنان نه دلیل کامل عقلی دارند و نه روایتی که قطعا از معصوم صادر شده باشد و قطعا بر اینمعنا دلالت کند ،

و نه آیه ای که قطعا بر این معنا دلالت کند ، بلکه آن چه وجود دارد، عکس اعتقاد ایشان است.


 


 

فعقلا، المعصوم بشر (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ)،

ولا يخرج عن حدود البشرية إلا بدليل قطعي

والروايات كثيرة ‏وصحيحة في سهو المعصوم،

والآيات كذلك بينت سهو المعصوم،

وسنناقش إن شاء الله فيما تبقى من البحث المطروح ‏قرآنيا وروائيا وعقليا. ‏


 

پس به مقتضای عقل ، معصوم هم یک بشر است: (بگو من هم بشرى مانند شما هستم‏)(کهف - 110)

و از حدود بشری خارج نمی‌گردد؛ مگر با دلیل قطعی

به علاوه روایات فراوان و صحیحی در باب سهو معصوم موجود است،

همچنین آیات فراوانی، سهو معصوم را بیان نموده‌اند،

و به خواست خدا در ادامه‌ء بحث آن را از جهت قرآنی و روایی و عقلی مورد بررسی قرار خواهیمداد.  


 


 

أولا – الآيات القرآنية ‏

قال تعالى: (فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً*

فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن ‏سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً*

قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُوَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي ‏الْبَحْرِ عَجَباً)


 


 

أولاً : آیات قرآنی

خداوند متعال فرمود: پس هنگامی که رسیدند مجمع (رسیدنگاه) آن دو را فراموش کردند ماهیخویش را تا برگرفت راه خویش را در دریا شکافنده‌ ﴿٦١﴾

پس هنگامی که گذشتند گفت به جوان خود بیاور برای ما چاشت ما را همانا رسیدیم از سفرخویش این رنجی را ﴿٦٢﴾

گفت آیا دیدی گاهی که جای گرفتیم نزدیک آن سنگ همانا فراموش کردم ماهی را و فراموشم نکردجز شیطان از آنکه به یاد آرمش و برگرفت راه خود را در دریا شگفت‌ ﴿الكهف ٦٣﴾


 


 

الآيات من سورة الكهف.

والناسيان هنا هما خليفتان من خلفاء الله في ارضه اي معصومان،

احدهما ‏موسى (عليه السلام)، موسى بن عمران والآخر يوشع بن نون وصيه.

ولا يصح قول بعضهم ان معنى (نَسِيَا ‏حُوتَهُمَا) اي تركاه عن علم ومعرفة،

حيث لو كان الامر كذلك لكان الكلام بعدها والسؤال عن الحوت لا معنى له،

يعني ‏سفه لا معنى له أو انه سيكون نفس سبب السؤال عن الحوت نسيان وسهو لمافعلاه سابقا عن عمد وهو ترك الحوت ‏عند الصخرة. ‏


 

آیات از سوره کهف :

در اینجا، اشخاص فراموش‌کننده، دو خلیفه از خلفای خداوند در زمین -یعنی دو معصوم- هستند.

یکی از آنها موسی(ع) -موسی بن عمران- است و دیگری، وصی ایشان، یوشع بن نون می‌باشد.

این که بعضی گفته‌اند: معنای نَسِيا حُوتَهُما (ماهىِ خودشان را فراموش كردند) این است که ازروی آگاهی و شناخت ماهی خود را رها کردند، صحیح نمی‌باشد ،

زیرا اگر مسأله به این‌صورت بود، سخن بعد از آن و پرسش در مورد ماهی، معنایی نداشت ،

یعنی سفیهانه و بیمعنی بود؛ به عبارت دیگر، بر مبنای سخن آنان، علت پرسش از ماهی، هماننسیان و سهو نسبت به کاری بوده که قبلاً از روی عمد انجام داده بودند؛ یعنی همان رها نمودنماهی در کنار صخره.


 


 

أيضًا في الآية الأخرى، اكد النسيان يوشع بن نون وانه نسيان وترك عن غفلة وليسترك عن علم،

حيث انه بين ان ‏سبب نسيانه الحوت هو الشيطان، اي الظلمة أو النقص التي فيصفحة وجوده،‏ [..‏]‏


 

همچنین در آیه‌ء بعد  بر فراموشی یوشع بن نون تأکید می کند، و اینکه نسیان و رها کردن ماهی ازروی غفلت بوده  و از روی آگاهی نبوده است،

زیرا  بیان می‌کند که علت فراموش کردن ماهی، شیطان بوده است؛ یعنی همان ظلمت و یا کمبودیکه در صفحه وجودش می‌باشد.

او کمال مطلق نیست؛ به همین خاطر فراموش می‌کند و ماهی را از روی غفلت و ناآگاهی ترکمی‌کند.


 


 

‏السابق قوله تعالى:

(وَإِذَا رَأَيْتَ ‏الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِوَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ ‏الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)،

فالشيطان هنا هو الظلمة والنقص،

فالنور الذي لا ظلمة فيه والكامل المطلق هو الله سبحانه وتعالى لا ‏غير. ‏


 

این سخن خداوند متعال نیز به همان معنای پیشین است:

و هرگاه بینی آنان را که فروروند در آیتهای ما پس روگردان از ایشان تا فرو روند در داستانیدیگر و اگر فراموشی آردت شیطان پس منشین پس از یادآوردن با گروه ستمگران‌ ﴿الأنعام ٦٨﴾

شیطان در اینجا نیز همان ظلمت و نقص(کمبود) است ،

پس نوری که هیچ ظلمتی در او نیست و کامل مطلق است، فقط خداوند سبحان و متعال استولاغیر.  


 


 

قال تعالى:

(قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً*

وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً*

قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِراً ‏وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْراً*

قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً*

فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ ‏خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاًإِمْراً*

قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً* قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ ‏وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْأَمْرِي عُسْراً)

الآيات من سورة الكهف.


 

خداوند متعال فرمود:

گفت همانا تو نتوانی با من صبرکردن‌ ﴿٦٧﴾

و چگونه صبر کنی بر آنچه فرانگرفتی بر آن آگاهی را ﴿٦٨﴾

گفت زود است بیابیم شکیبا اگر خدا خواهد و نافرمانی نکنمت امری را ﴿٦٩﴾

گفت پس اگر پیرویم کردی نپرس مرا از چیزی تا پدید آرم برای تو از آن سخنی را ﴿٧٠﴾

پس برفتند تا گاهی که سوار شدند در کشتی بشکافتش گفت آیا سوراخ کردیش که غرق کنیمردمش را همانا بیاوردی چیزی زشت را ﴿٧١﴾

گفت آیا نگفتم که تو نتوانی با من صبرکردن‌ ﴿٧٢﴾

گفت مرا نگیر بدانچه فراموش کردم و نرسان به من از کارم سختی را ﴿٧٣﴾

آیات از سوره کهف است.


 


 

في الآيات طلب العبد من نبي الله موسى (عليه السلام) ان لا ‏يسأله عن شيء حتىيبادر هو بإخباره عنه،

وموسى تعهد ان يكون صابرا اي لا يسال العبد عن الامور التي ‏سيلاقونها فيطريقهم،

ولكن الذي حصل عكس ذلك فموسى لم يصبر كما وعد هو بذلك،

وفي أول حادثة بادر بسؤال ‏العبد بل والاعتراض عليه وعلى فعله رغم ان موسى قالانه سيكون مطيع للعبد ولا يعصيه (وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْراً). ‏

وهنا يتبادر امران وهما : ‏


 

در این آیات، آن بندهء خدا (عبداً من عبادنا)، از پیامبر خدا موسی(ع) خواست تا از او چیزینپرسد تا این که او خود، شروع به خبر دادن به موسی در آن مورد نماید ،

موسی نیز متعهّد شد که صبور باشد؛ یعنی درباره‌ء مسائلی که در مسیرشان با آن برخوردمی‌کنند از آن بنده‌ء خدا نپرسد ،

ولی آن چه اتفاق افتاد، عکس این مطلب بود ، پس موسی(ع) آن‌طور که وعده داده بود، صبر نکرد،

او در اولین اتفاق، نه تنها شروع به پرسش از بنده‌ء خدا نمود؛ بلکه به وی و کارش اعتراض نمود؛آن هم با وجود این که موسی گفته بود از بنده‌ء خدا اطاعت و از او سرپیچی نخواهد نمود (ونافرمانی نکنمت امری را ﴿٦٩﴾)

و در اینجا دو فرض به ذهن می‌رسد:


 


 

الأول: ان موسى ترك تنفيذ وعده للعبد عن علم وانتباه تام،

وهذا يعني ان موسى وقع بالمحذور وخلف عن عمد وعده ‏وتعهده للعبد

وخالف الله الذي وجهه للتعلم من العبد الذي وصفه بـ (عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا) وليسالاعتراض عليه ومجادلته ‏‏

(فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً* قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْأَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ ‏رُشْداً)،

وفي نهاية القصة صرح العبد بكل وضوح (وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي)،

فموسى يعلم جيدا ان علم العبد من الله وهو ‏طلب منه ان يتبعه ليعلمه مما علمه الله.


 

فرض اول: این که موسی اجرای وعده‌اش نسبت به بنده‌ی خدا را از روی آگاهی و توجه کامل ترکنمود ،

و این به آن معنا است که موسی مرتکب عملی ممنوع شده است و عمداً از وعده و تعهدش نسبت بهبنده‌ء خدا تخلف کرده است

و با خدایی مخالفت کرده است که او را برای یادگیری از آن بنده فرستاده بود، نه برای اعتراض ومجادله با او؛ بنده‌ای که او را با عبارت عبداً مِنْ عِبَادِنَا (بنده‏اى از بندگان ما) توصیف فرموده است،

تا یافتند بنده‌ای از بندگان ما را که داده بودیمش رحمتی را از نزد خود و آموخته بودیمش از نزدخود دانش را ﴿٦٥﴾

گفت بدو موسی آیا پیرویت کنم بر آنکه بیاموزیم از آنچه آموخته شدی رهبری را ﴿٦٦﴾  

و در پایان داستان، بنده‌ء خدا به روشنی تصریح می‌کند که "وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري"‏ (و من نکردمشبه فرمان خود﴿الكهف ٨٢﴾  ،

موسی به خوبی می‌دانست که علم آن بنده‌ء خدا، از سوی خداوند است و خودش از او درخواستکرد که به دنبالش برود تا از آنچه خداوند تعلیمش نموده، به او آموزش دهد.


 


 

اي ان موسى (عليه السلام) بحسب هذا الفرض كان يسال ويعترض على ‏العبد وهويعلم انه يسال ويعترض على الله وأيضا وهو يعلم انه يخالف وعده وتعهده.

في الحقيقة هذه هي النتيجة التي ‏يصل لها من يحاولون تنزيه موسى أو المعصومعموما من السهو والنسيان كما يدعون.

فقد اتهموا موسى (عليه ‏السلام) وهو امام ونبي من اولي العزم بتهم عظيمة لا يمكناتهام موسى (عليه السلام) بها بأي حال من الاحوال. ‏


 

پس بر اساس این فرض، موسی(ع) در حالی که می‌دانست سؤال و اعتراضش بر خدا است، بازهم از بنده‌ء خدا ‌پرسش می‌کرد و به او اعتراض می‌نمود و همچنین می‌دانست که مخالف وعده وتعهّدش عمل می نماید.

در حقیقت، این نتیجه‌ء تلاش کسانی است که به ادعای خودشان می خواهند موسی (ع) یا به طورکلی معصوم را از سهو و نسیان تنزیه و تبرئه نمایند.

آنان موسی(ع) را که یک امام(پیشوای الهی) و پیامبری اولواالعزم است به تهمت‌های بزرگی متهممی‌نمایند که در هیچ حالتی نمی‌توان موسی(ع) را به آن متهم نمود.


 


 

الامر الثاني: ان موسى ترك وعده وتعهده عن غفلة،

اي انه نسي أو غفل عن وعده وتعهده للعبد،

وبالتالي فهو معذور ‏ولم يقع بالمحذور

وهذا هو ما صرح به موسى بكل وضوح (قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ)

وموسى كان في عبادة ‏كالصلاة والصيام والحج،

فمرافقته، مرافقة موسى للعبد كانت بأمر تعبدي الهي

وأيضا الايفاء بالتعهد والوعد عبادة ‏بالنسبة لموسى في هذا الموقف. ‏


 

امر دوم: این که موسی از روی غفلت، وعده و تعهدش را ترک کرد ،

یا فراموش کرد و یا اینکه از وعده و تعهدش نسبت به بنده‌ء خدا غافل شد ،

درنتیجه ایشان معذور بوده و مرتکب عمل ممنوعی نشده است ،

این همان چیزی است که موسی (ع) به روشنی نسبت به آن، تصریح می‌کند:  ([موسى‏] گفت: «مرا به خاطر فراموشیم مؤاخذه مكن‏.) (کهف: 73)

در حالی که موسی در حال انجام عبادتی مانند نماز و روزه و حج بود ،

پس همراهی موسی با بنده‌ی خدا، به سبب دستوری تعبّدی و الهی بوده

و همچنین وفای به تعهّد و وعده  در این جایگاه، برای موسی (ع) عبادت محسوب می شد.


 


 

ننتقل إلى آية أخرى في نفس هذا المطلب،

قال تعالى : (سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى* إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى). ‏


 

حال به سراغ آیه‌ء دیگری در این مورد می‌رویم:

خداوند متعال فرمود: زود است بخوانیم بر تو (خوانا گردانیمت) تا فرامواش نکنی‌ ﴿٦﴾ مگر آنچهخواهد خدا که او می‌داند آشکار را و آنچه نهان شود ﴿الأعلى ٧﴾


 

يفسر بعضهم الآية في ان المعصوم لا يسهو في اي شيء مطلقا،

مع ان الآية لا تدل على ما ذهبوا اليه،

فالآية واضحة ‏‏(سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى)

اي لا تنسى ما نقرؤك فمن يعديها لغير ما (نقرؤك) أو الوحي الالهي سيحتاج دليلعلى ما يقول ‏

فما (نقرؤك) تشمل القرآن والوحي الالهي،

وبهذا فالآية لا تدل على اكثر من امتناع سهو المعصوم في التبليغ أو في ‏حفظ مايقرؤه الله سبحانه وتعالى بعد نزول هذه الآية طبعا،

وهذا لا يشمل العبادة ولا غيرها.


 

برخی اين آیه را این گونه تفسیر کرده‌اند که معصوم مطلقاً در هیچ چیزی سهو ندارد ،

با اینکه آیه، دلالتی بر عقیده‌ی آنان ندارد ،

آیه روشن است: زود است بخوانیم بر تو (خوانا گردانیمت) تا فرامواش نکنی‌ ﴿٦﴾

یعنی «آنچه بر تو خواهیم خواند» را فراموش نمی کنی پس هر کس معنای این آیه را به حدودیبیش از «آنچه برایت می‌خوانیم» يا وحی الهی سرایت بدهد، برای سخنش نیاز به دلیل دارد ،

زیرا عبارت: «آنچه برایت می‌خوانیم»، شامل قرآن و وحی الهی می‌شود،

از این رو، این آیه فقط بر «عدمِ سهو معصوم در تبلیغ»، و یا بر«حفظ آنچه که خداوند سبحان ومتعال بعد از نزول این آیه بر او می‌خواند» دلالت دارد ،

و این مسأله نه شامل عبادت می‌شود و نه چیزی غیر آن.


 


 

وعدم سهو المعصوم في ‏التبليغ عن الله سبحانه ليس موضع الخلاف بل اكثر من هذا،قوله تعالى : (إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ)

وهو استثناء يدل على ان ‏المعصوم كغيره من البشر مبتلى بالسهو والنسيان وإنمايعصمه الله من السهو والنسيان في مواضع للضرورة والحاجة ‏

لذلك فيكون المعنى (إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ) إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ ان تنساه من امور أخرى لا توجدحاجة وضرورة ان يعصمك الله ‏عن النسيان والسهو فيها

كغيرك من البشر الذين يعرض لهم السهو والنسيان (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىإِلَيَّ).‏


 

سهو نداشتنِ معصوم در تبلیغ از سوی خداوند سبحان، محل اختلاف نیست؛ بلکه بالاتر از این، آناست که خداوند متعال فرمود: إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ (جز آنچه خدا بخواهد)

این سخن یک استثنا است و بر این مطلب دلالت دارد که معصوم مانند بقیه‌ی انسان‌ها به سهو ونسیان مبتلا می‌شود و خداوند در مواردی، به خاطر ضرورت و نیاز به عدم سهو، او را از سهو ونسیان حفظ فرموده است.

در نتیجه معنای إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ (جز آنچه خدا بخواهد) این است: به جز موارد دیگری که خداوندبخواهد که آن را فراموش کنی و نیاز یا ضرورتی ندارد که خداوند تو را از نسیان و سهو در اینامور باز‌ دارد؛

مانند بقیهء انسان‌ها که سهو و نسیان بر آنها عارض می‌شود؛ (( بگو جز این نیست که من بشریهستم مانند شما وحی می‌شود به سویم ))


 


 

اكتفي بالآيات، بما طرحت.

انتقل في النقطة الثانية وأقول ثانيا في الروايات التي وردت.‏


 

به همین آیاتی که مطرح نمودم، اکتفا می‌کنم

و سراغ بحث بعدی می‌روم و دومین نکته را در مورد روایاتی که در این خصوص آمده است، بیانمی‌کنم.


 


 


 

الروايات ‏


 

دوم: روایات


 


 

الاشكالات على الروايات التي ذكرت السهو والنسيان بلا قيمة لأنها لا تتعدى الاشكالعلى بعض الاسانيد أو التعذر بالتقية ‏في محاولة للرد أو لرد الروايات الكثيرة في هذاالباب والتي لا يوجد ما يعارضها

ورغم ان الامر كما تبين محسوم قرآنيا ‏ونحن لن نتطرق لتلك الاشكالات هنا بغير انهالو انها تمت، وهي غير تامة، فغاية ما يستفاد هو منع الاعتماد على تلك ‏الرواياتمستقلة لإثبات عقيدة،

وهذا الامر لن يثبت عقيدتهم بحال لأنهم بالنتيجة يحتاجون الدليل لإثبات عقيدة عدمسهو ‏خليفة الله أو المعصوم سواء عموما أم في العبادة كما يعتقدون.


 


 

اشکالات وارده به روایاتی که سهو و نسیان معصوم را ذکر می‌نماید، بی‌ارزش است؛ زیرا در ردنمودن روایات بسیاری که در این باب وجود دارد و معارضی هم ندارد، بیش از اشکال سندی بهبعضی از این روایات و یا این گفته‌ بر مبنای تقیه بوده، عذر دیگری وجود ندارد.

در ضمن، طبق آنچه روشن شد، این امر از جهت قرآنی مسلم است و این اشکالات در مورد دلایلقرآنی قابل طرح نیست. به فرض این که آن اشکالات به روایات وارد باشد (که این گونه نیست) بالاترین چیزی که از آن نتیجه می‌شود، این است که نمی‌توان برای اثبات یک عقیده به صورتمستقل به این روایات تکیه نمود.

و این روایات عقیده‌ی آنان را به هیچ وجه ثابت نمی‌کند؛ زیرا آنان، نیازمند دلیلی هستند که عدمسهو خلیفه‌ی خداوند یا معصوم را اثبات نماید؛ چه به صورت مطلق و چه -بر طبق اعتقاد آنان- درعبادت.


 


 

فالأصل في هذا الامر ان المعصوم أو خليفة الله بشر مثل ‏غيره ولا يخرج عنهم بحد إلابدليل.

هذا مع العلم انه لا توجد لديهم روايات تقول بمنع سهو المعصوم في العبادة

سوى ‏رواية واحدة يتاولونها في ذلك وسنبين ان دلالتها غير تامة ولا قطعية علىالمعنى الذي يذهبون إليه

بل ولا يمكن ان ‏ترجح كفتها عند معارضتها مع عدد كبير من الروايات الصحيحة.‏


 

اصل در این مسأله این است که معصوم یا خلیفه خداوند بشری مانند دیگران است و در هیچ چیزاز آنان متمایز نمی شود؛ مگر با دلیل.

علاوه بر این که مخالفان، یک مجموعه از روایات ندارند که سهو معصوم در عبادت را نفی نماید.

فقط یک روایت هست که آن را در این مورد تأویل می‌نمایند و بیان خواهیم کرد که دلالتش کاملنیست و نسبت به معنایی که به آن قایل هستند، یقین‌آور نمی‌باشد.

بلکه در تعارض با تعداد بسیاری از روایاتِ صحیح، ترجیح آن امکان‌پذیر نیست. 


 


 

امامي الآن عدد من الروايات بخصوص سهو ونسيان المعصوم واعتقد قراءتها ستأخذوقت طويل،

لهذا ساقرا بعضها ‏وأحيلكم إلى المصادر للإطلاع على المزيد،

في الحقيقة هناك طائفتان من الروايات . ‏


 

هم اکنون تعدادی از روایات در مورد سهو و نسیان معصوم در مقابلم هست که فکر می کنمخواندن آن‌ها، زمان بسیاری می گیرد ،

به همین خاطر، برخی از آن‌ها را می‌خوانم و برای آگاهی بیشتر، شما را به منابع مراجعه می‌دهم ،

در حقیقت، در این باره دو دسته روایات وجود دارد:


 


 

الاولى، هي الروايات التي ذكرت سهو النبي (صلى الله عليه وآله) ومنها ما ذكرهالشيخ الطوسي في كتابه تهذيب الاحكام ‏

وهي ست روايات في الجزء الثاني من كتاب تهذيب الاحكام في الصفحات 180، 345 و346 و349 و350 و352.‏


 

دسته‌ی اول: روایاتی که سهو ‌پیامبر(ص) را ذکر می‌کند. از جمله آن‌ها، روایاتی است که شیخطوسی در کتاب تهذیب الاحکام ذکر کرده است،

و آن، شش روایت است که در جلد دوم از کتاب تهذیب الاحکام

و در صفحه‌های ١٨٠، ٣٤٥، ٣٤٦، ٣٤٩، ٣٥٠ و ٣٥١ موجود است.


 


 

أيضًا ما ذكره الشيخ الكليني في كتاب الكافي،

هناك ثلاث روايات بهذا الخصوص في الجزء الثالث من الكافي في الصفحات ‏‏355،356، 357‏


 

همچنین روایاتی که شیخ کلینی در کتاب کافی ذکر کرده است؛

در جلد سوم از کافی، سه روایت در این خصوص وجود دارد که در صفحه‌های ٣٥٥، ٣٥٦ و ٣٥٧می‌باشد. 


 


 

أيضًا هناك رواية بنفس المعنى في كتاب المحاسن للبرقي الجزء الأول الصفحة 260 ‏


 

نیز روایتی به همین معنا  در جلد اول کتاب محاسن برقی صفحه ٢٦٠ موجود است.


 


 

وأيضا هناك رواية في كتاب من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق في الجزء الأولالصفحة 358 إلى 359‏


 

همچنین روایتی در جلد اول کتاب من لایحضره الفقیه شیخ صدوق صفحه ٣٥٨ تا ٣٥٩ وجود دارد.


 


 


 

عموما الروايات كثيرة بهذا الخصوص لمن يريد البحث والتدقيق ويمكنكم الرجوعللطائفة التي ذكرت بالمصدر والصفحة ‏


 

به طور کلی، برای افرادی که خواستار تحقیق و دقت هستند، روایات در این باره بسیار می‌باشندكه شما می‌توانید به روایاتی که با منبع و صفحه ذکر نمودم، مراجعه کنید.


 


 

ولا باس ان نقرا رواية وردت في عيون اخبار الرضا للشيخ الصدوق بسنده إلى ابيالصلت الهروي قال:

(قلت للرضا ‏‏(عليه السلام) : يا بن رسول الله ان في سواد الكوفة قوما يزعمون أنالنبي (صلى الله عليه وآله) لم يقع عليه السهو في ‏صلاته؟

فقال، كذبوا لعنهم الله ان الذي لا يسهو هو الله الذي لا اله هو).

المصدر: عيون اخبار الرضا للشيخ الصدوق – ‏الجزء الثاني ص 219‏


 

خالی از لطف نیست روایتی را که در کتاب عیون اخبارالرضا (ع) (نوشته‌ء شیخ صدوق) آمدهاست، بخوانیم:

اباصلت هروی می‌گوید:

به امام رضا(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول الله(ص) در میان جماعت کوفیان، گروهی هستند کهبر این زعم می‌ باشند «سهو در نماز» بر پیامبر(ص) واقع نشده است.

ایشان فرمود: «دروغ می‌گویند -خدا لعنتشان کند-  فردی که سهو ندارد، خداوندی است کهمعبودی جز او نیست.»

(منبع :عیون اخبارالرضا، جلد ‏دوم ، صفحه ٢١٩)


 


 


 

الآن ننتقل إلى الطائفة الثانية وهي الروايات التي ذكرت سهو الأئمة (عليهم السلام) ومنها : ‏

ما ذكره الطوسي في الاستبصار وفي تهذيب الأحكام:

عن زرارة عن ابي جعفر (عليه السلام) قال:

(ان عليا (عليه السلام) ‏طاف طواف الفريضة ثمانية فترك سبعة وبني على واحدواضاف إليه ستا ثم صلى ركعتين خلف المقام،

ثم خرج إلى ‏الصفا والمروة فلما فرغ من السعي بينهما رجع فصلى الركعتين التين تركفي المقام الأول).

المصدر: الاستبصار – الشيخ ‏الطوسي الجزء الثاني ص 218 إلى 219،

تهذيب الاحكام للشيخ الطوسي – الجزء الخامس ص 112.‏


 

حال ميپردازيم به دسته‌ء دوم روایاتی که سهو امامان(ع) را ذکر می‌کنند از جمله‌ء این روایات،روایتی است که :

طوسی در استبصار و تهذیب الاحکام ذکر می‌کند:

از زُرَارَة از امام باقر(ع) كه فرموند:

«علی (ع) طواف واجب را هشت مرتبه انجام داد ، هفت مرتبه را ترک کرد و بر یک بنا نهاد و ششمرتبه را به آن افزود ، سپس دو رکعت پشت مقام نماز خواند ،

سپس به سمت صفا و مروه رفت ، وقتی از سعی بین آن دو فارغ شد، بازگشت و دو رکعت نمازیرا که در مقام اول ترک نمود، اقامه کرد.»

(منبع: استبصار شیخ طوسی جلد ‏دوم  صفحه ٢١٨ تا ٢١٩،

تهذیب الاحکام شیخ طوسی جلد پنجم صفحه ١١٢)


 


 

ولا باس ان نذكر من صرح بصحة رواية زرارة - هذه الرواية، من صرحوا بصحتها - ممن صرحوا بصحة رواية زرارة : ‏


 

خالی از فایده نیست که بعضی افرادی را که به صحیح بودن این روایت از زراره تصریح کرده‌اند راذکر کنیم :


 


 

أولا، العلامة الحلي في منتهى المطلب – الجزء العاشر ص 379‏

المحقق الاردبيلي في مجمع الفائدة والبرهان – الجزء السابع ص 110‏


 

١- اولاعلامه حلی در منتهی المطلب ج ١٠ ص ٣٧٩.

٢- محقق اردبیلی در مجمع الفائده و البرهان ج ٧ ص ١١٠.


 


 

محمد تقي المجلسي، الأول في روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه – الجزءالرابع ص 546‏

المحقق السبزواري في ذخيرة المعاد – الجزء الأول ص 636‏

السيد محمد العاملي في مدارك الاحكام – الجزء الثامن ص 168‏


 

٣- محمد تقی مجلسی (مجلسی اول) در روضه المتقین فی شرح من لايحضره الفقيه ج ٤ ،ص٥٤٦.

٤- محقق سبزواری در ذخیره المعاد ج ١ ص ٦٣٦ .

٥- سید محمد عاملی در مدارک الاحکام ج ٨ ص ١٦٨ .


 


 

السيد أحمد ابن زين الدين العلوي العاملي في مناهج الاخيار في شرح الاستبصارص 458‏

الفاضل الهندي في كشف اللثام – الجزء الأول ص 336‏

السيد علي الطبطبائي في رياض المسائل – الجزء السادس ص 554‏


 

٦- سید احمد بن زین الدین علوی عاملی در مناهج الاخیار فی شرح الاستبصار ص ٤٨٥.

٧- فاضل هندی در کشف اللثام ج ١ ص ٣٣٦.

٨- سید علی طباطبایی در ریاض المسائل ج ٦ ص ٥٥٤.


 


 

المحقق البحراني في الحدائق الناضرة – الجزء السادس عشر ص 201‏

المحقق النراقي في مستند الشيعة – الجزء الثاني عشر ص 190‏


 

٩- محقق بحرانی در حدائق الناضره ج ١٣ ص ٢٠١.

١٠- محقق نراقی در مستند الشیعه ج ١٢ ص ٢٩٠.


 

هؤلاء عشرة، واكتفي بعشر اشخاص وعشر كتب،

صرحوا عشر علماء بعشر كتب صرحوا بصحة الرواية المتقدمة حول ‏سهو اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) في طواف الحج أو طواف الفريضة. ‏


 

اینها ده نفر هستند، به ده نفر و ده کتاب اکتفا می‌کنم؛

ده عالِم، به صحیح بودن روایت پیشین -در مورد سهو امیرالمؤمنین(ص) در طواف حج یا طوافواجب-  تصریح نمودند.


 


 

رواية ثانية، – الرواية أيضًا في نفس المصدر، تهذيب الاحكام للشيخ الطوسي –

عن معاوية بن وهب، عن ابي عبد الله ‏‏(عليه السلام) قال:

(إن عليا (عليه السلام) طاف ثمانية فزاد ستة ثم ركع أربع ركعات).


 

روایت دوم: روایت در همان منبع است؛ (در) تهذیب الاحکام شیخ طوسی است.

از معاویه ابن وهب ازامام صادق(ع) فرمود:

«علی(ع) هشت مرتبه طواف نمود. سپس شش مرتبه افزود. سپس چهار رکعت نماز خواند.»


 


 


 

المصدر أيضًا تهذيب الاحكام – ‏الطوسي – الجزء الخامس ص 112.‏


 

(منبع همچنين : تهذیب الاحکام طوسی جلد ٥ ص ١١٢)


 


 

وممن صرح بصحة رواية معاوية بن وهب: ‏

المحقق الاردبيلي في مجمع الفائدة والبرهان – الجزء السابع ص 110‏

محمد تقي المجلسي الأول في روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه – الجزءالرابع ص 546‏


 

از جمله‌ی افرادی که به صحیح بودن روایت معاویه بن وهب تصریح نموده‌اند، عبارتند از:

١١- محقق اردبیلی در مجمع الفائده و البرهان ج ٧ ص ١١٠.

١٢- محمد تقی مجلسی اول در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ج ٤ ص ٥٤٦.


 


 

المحقق السبزواري في ذخيرة المعاد – الجزء الأول ص 636‏

المحقق البحراني في الحدائق الناضرة – الجزء السادس عشر ص 201‏

المحقق النراقي في مستند الشيعة – الجزء الثاني عشر ص 190‏


 

١٣- محقق سبزواری در ذخیرة المعاد ج ١ ص ٦٣٦.

١٤- محقق بحرانی در حدائق الناضره ج ١٣ ص ٢٠١.

١٥- محقق نراقی در مستند الشیعه ج ١٢ ص ٢٩٠.


 


 

رواية الثالثة، الرواية عن محمد بن ادريس في آخر السرائر بسنده عن الفضيل، طبعا – عفوا - محمد بن ادريس في آخر ‏السرائر نقلا من كتاب محمد بن علي بن محبوببسنده إلى الفضيل،

قال : (ذكرت لأبي عبد الله (عليه السلام) السهو

فقال: ‏وينفلت من ذلك أحد ؟ " يعني بتساؤل "

ربما أقعدت الخادم خلفي يحفظ علي صلاتي).

المصدر: وسائل الشيعة – المؤلف ‏الحر العاملي – الجزء الثامن ص 252‏


 

روایت سوم: از محمد بن ادریس در آخر کتاب «سرائر» ببخشید از کتاب محمد بن علی بن محبوببا سندش از فضیل نقل کرده است:

فضیل می‌گوید: به امام صادق(ع) در مورد سهو گفتم.

ایشان -با حالت پرسش- فرمود: «آیا گریزى از آن برأى كسى  هست؟

چه بسا خادم را پشت سرم بنشانم تا نمازم را حفظ کند.»

(منبع: وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی ج ٨  ص ٢٥٢ )


 


 

أيضًا لا باس، ممن صرح بصحة رواية الفضيل ‏

السيد عبد الاعلى السبزواري (رحمه الله) في كتاب مهذب الاحكام – الجزء الثامن ص377‏


 

همچنین ناچارم کسی را نام ببریم که به صحیح بودن روایت فضیل تصریح نموده است:

١٦- سید عبدالاعلی سبزواری -رحمه الله- در کتاب مهذّب الاحکام ج ٨ ص ٣٧٧.


 


 


 

الرواية الرابعة، الرواية أيضًا في تهذيب الاحكام للشيخ الطوسي : ‏

بسنده عن عبيد الله الحلبي قال: (سمعت ابا عبد الله (عليه السلام) يقول في سجدتيالسهو:

بسم الله وبالله وصلى الله على ‏محمد وعلى آل محمد

قال: وسمعته مرة أخرى يقول فيهم:

بسم الله وبالله والسلام عليك ايها النبي ورحمة الله وبركاته). ‏

المصدر: تهذيب الاحكام – الشيخ الطوسي – الجزء الثاني ص 196‏


 

روایت چهارم: این روایت نیز در تهذیب الاحکام شیخ طوسی است:

بسندش از عبیدالله حلبی كه ‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که در دو سجده‌ء سهو می‌گفت:

«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ»

راوی می‌گوید: بار دیگر شنیدم که در دو سجده سهو می گفت:

«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.»

(منبع: تهذیب الاحکام شیخ طوسی ج‏ ٢  ص ١٩٦)


 


 

وممن صرح بصحة رواية الحلبي ‏


 

از جمله‌ی افرادی که به صحیح بودن روایت حلبی تصریح کردند، عبارتند از:


 


 

العلامة الحلي في منتهى المطلب – الجزء السابع ص 78‏

ابن العلامة محمد ابن الحسن ابن يوسف ابن مطهر الحلي في ايضاح الفوائد الجزءالأول ص 144‏

السيد محمد العاملي في مدارك الاحكام – الجزء الرابع ص 284‏


 

١٧- علامه حلی در منتهی المطلب ج ٧ ص ٧٨.

١٨- فرزند علامه، محمد بن حسن بن یوسف بن مطهر حلی در ایضاح الفوائد ج ١ ص ١٤٤ .

١٩- سیدمحمد عاملی در مدارک الاحکام ج ٤ ص ٢٨٤ .


 


 

محمد تقي المجلسي الأول، في روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه – الجزءالثاني ص 412‏

العلامة المجلسي، في ملاذ الاخيار الجزء الرابع ص 161‏

المحقق البحراني، في الحدائق الناضرة – الجزء التاسع ص 334‏


 

٢٠- محمد تقی مجلسی اول در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ج ٢ ص ٤١٢.

٢١- علامه مجلسی ملاذ الاخیار ج ٤ ص ١٦١.

٢٢- محقق بحرانی در حدائق الناضره ج ٩ ص ٣٣٤.


 


 

الميرزا القمي في مناهج الاحكام ص 587‏

السيد عبد الاعلى السبزواري في مهذب الاحكام - الجزء الثامن ص 357‏


 

٢٣- میرزای قمی در مناهج الاحکام ص ٥٨٧.

٢٤- سید عبدالاعلی سبزواری در مهذب الاحکام ج ٨ ص ٣٥٧.


 


 

كل هؤلاء صرحوا بصحة رواية الحلبي التي ذكرتها.‏


 

همه‌ی این افراد به صحت روایت حلبی که ذکر نمودم ، تصریح نموده‌اند.


 


 

أيضًا هناك رواية في عيون اخبار الرضا للصدوق ذكرت ان الامام ينسى ويسهو دونتفصيل

والرواية تجدونها في عيون ‏اخبار الرضا للشيخ الصدوق – الجزء الأول ص 193،

وأيضا في بحار الانوار – الشيخ المجلسي – الجزء الخامس ‏والعشرون ص 117.‏


 

همچنین در عیون اخبار الرضا صدوق، روایتی موجود است که بدون هیچ تفصیلی بیان می‌کند کهاز امام نسیان و سهو سر می‌زند.

این روایت را در عیون اخبار الرضا (صدوق) جلد ١ صفحه ١٩٣

همچنین در بحارالانوار (شیخ مجلسی) جلد ٢٥ صفحه ١١٧ می‌یابید.


 


 

وهناك روايات أخرى، ولكن اعتقد طال بنا المقام في هذا الموضع

وأنا اكتفي بهذه الروايات ومن صححها.‏


 


 

روایات دیگری نیز وجود دارد ، ولی گمان می کنم بحثمان در این مورد طولانی شد،

پس به همین روایات و ذکر نام افرادی که آن را صحیح دانسته‌اند، بسنده می‌کنم .


 


 

يبقى في هذا الباب انه هل توجد روايات تنفي السهو والنسيان –

يعني تؤيد عقيدتهم، العقيدة التي يعتقدونها – هل لديهم ‏روايات؟


 

در این باب، یک مسأله باقی می ماند و آن اینکه آیا روایاتی وجود دارد که سهو و نسیان را [ازمعصوم] نفی کند؟

یعنی عقیده‌ء کسانی را که به این امر معتقدند، تأیید نماید؟ آیا آنان روایاتی در این مورد دارند؟


 


 

الآن نحن طرحنا الروايات التي بالضد من عقيدتهم،

الروايات كثيرة جدا وأنا قرأت عينة منها ولم اقراها كلها، انا ‏احلتكم إلى المصادر.


 

هم اکنون ما روایاتی را مطرح کردیم که مخالف عقیده‌ء آنان است.

روایات واقعاً زیاد است و من تعداد کمی از آنها را خواندم و همه‌ء آنها را نخواندم و شما را بهمنابع ارجاع دادم.


 


 

الآن هل توجد لديهم روايات تنفي السهو والنسيان؟

في الحقيقة لا توجد روايات في السهو والنسيان ‏عن خليفة الله أو المعصوم لا مطلقا ولافي العبادة

حتى يتم مناقشة هل انها تفيد اليقين والاعتقاد ام لا .

فالأمر اصلا معدوم. ‏

نعم هناك رواية واحدة تنفي ان رسول الله محمد (صلى الله عليه وآله) سجد سجدتيالسهو

ونفيهما لا يلزم بالضرورة نفي ‏السهو في العبادة.‏


 


 


 

حال، آیا آنان روایاتی دارند که سهو و نسیان معصوم را نفی نماید؟

حقیقت امر این است که روایاتی وجود ندارند که سهو و نسیان را از خلیفه‌ء خداوند یا معصوم نفینمایند "نه به صورت مطلق و نه در عبادت"

تا  بحث شود آیا این روایات، باعث یقین و اعتقاد می‌شوند یا خیر؟

اصلاً این مسأله وجود ندارد.

بلکه تنها یک روایت وجود دارد که انجام دو سجدهء سهو را از رسول خدا محمد(ص) نفی می‌کند

اما نفی دو سجدهء  سهو ضرورتاً باعث نفی سهو در عبادت (به طور کلی) نمی‌شود.


 


 

الرواية ذكرها الشيخ الطوسي في تهذيب الأحكام،

الرواية أيضًا عن زرارة قال:

(سالت ابا جعفر (عليه السلام): هل سجد ‏رسول الله (صلى الله عليه وآله) سجدتيالسهو قط؟

فقال: لا ولا يسجدهما فقيه).

المصدر : تهذيب الاحكام – الشيخ الطوسي ‏‏– الجزء الثاني ص 350 إلى 351‏


 

شیخ طوسی این روایت را در تهذیب الاحکام ذکر نموده است ،

این روایت هم از زراره است:

زراره می‌گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: «آیا اصلاً رسول الله(ص) دو سجده سهو را انجامداد؟»

ایشان فرمود: «خیر. فردِ فقیه دو سجدهء سهو انجام نمی‌دهد.»

(منبع: تهذيب الأحكام شیخ طوسی جلد ‏٢ ، صفحه ٣٥٠ تا ٣٥١)


 


 

ولا شك ان كلامنا ليس في هل ان رسول الله (صلى الله عليه وآله) لم يسجد سجدتيالسهو،

فلا اشكال ان كان رسول الله ‏‏(صلى الله عليه وآله) لم يسجد سجدتي السهو في أمرمعين، مثل السهو في عدد الركعات،

ليس كل سهو الصلاة أو في عدد ‏الركعات يتطلب سجدتي السهو دائمًا

حتى يقال ان هناك ملازمة بين نفي سجدتي السهو عن النبي محمد (صلى الله عليه‏وآله) في أمر ما وبين نفي السهو عن النبي في العبادة.‏


 

بدون تردید، سخن ما در این مورد نیست که آیا رسول الله(ص) دو سجده‌ء سهو را انجام داده‌اند یاخیر ،

اگر رسول الله(ص) در یک مورد مشخص (مانند سهو در تعداد رکعات)، دو سجده‌ی سهو انجامنداده باشد، هیچ اشکالی وجود ندارد ،

این گونه نیست که هر سهوی در نماز یا در تعداد رکعت‌ها، همیشه باعث انجام سجده‌ء سهوبشود،

تا بگویند بین «نفی سجده‌ء سهو» از رسول خدا محمد (ص) در یک مسأله، و «نفی سهو درعبادت» از ایشان ملازمه و رابطهء مستقیم وجود دارد.


 


 

ونفس الرواية اعلاه تنفي سجدتي السهو قط عن الفقيه وليس رسول الله (صلى اللهعليه وآله) والأئمة فقط

وهذا يعني ان ‏سجدتي السهو المنفيتان تتعلقان بفعل يمكن ان يعالجه المتفقه في دينهدون الحاجة لفعل آخر يوجد سجدتي السهو

وكمثال ‏من شك بين الاثنين والأربع، بنى على الاربع وتشهد وسلم واتى بركعتين منقيام فلا حاجة لسجدتي السهو. ‏


 

اتفاقاً همین روایت بالا دو سجده سهو را به طور دائم از فقیه هم نفی می‌کند و فقط درباره‌ء رسولخدا (ص) و امامان معصوم نیست،

این به آن معنا است که سجده‌ء سهوی که نفی شده، درباره‌ء کاری است که هرکس در دینش فقیهباشد می تواند آن را -بدون نیاز به کار دیگری که باعث انجام سجده سهو شود-  جبران نماید.

به عنوان مثال، کسی که بین رکعت دو وچهار شک کند، بنا را بر چهار رکعت می‌گذارد و تشهدمی‌خواند و سلام می‌دهد و دو رکعت ایستاده می‌خواند و نیازی هم به سجده‌ء سهو نیست.


 


 

اضف ان هذه الرواية الواحدة غير كافية اليقين اللازم للاعتقاد

فهي رواية آحاد ومن يستدلون بها يستدلون بفهمهم المغلوط ‏لها

وهذا ربما حتى غير كاف لإثبات جزئية في الاحكام الفقهية،


 

به علاوه این که این روایت، یک روایت است و باعث یقینی که در اعتقاد لازم است نمی شود ،

این روایت، خبر واحد است و کسانی که به آن استدلال می کنند، به فهم اشتباه خودشان نسبت بهاین روایت استدلال می نمایند ،

چه بسا این مسأله حتی یکی از جزئیات در احکام فقهی را ثابت نمی‌کند ،


 


 

فما بالك والأمر عقائدي ويحتاج إلى دليل قطعي وهو مفقود ‏عندهم،

فليس لديهم دليل عقلي تام ولا روايات متواترة أو مقطوع بصحتها

ولا دليل قرآني محكم بل الموجود بالضد من ‏هذا الاعتقاد،


 

چه رسد به این که مسألهء مورد بحث، یک امر عقایدی است و نیاز به دلیل قطعی دارد که آنها فاقددلیل قطعی هستند ،

آنان نه دلیل عقلی تمام و کامل دارند، نه روایات متواتر یا روایاتی که صحیح بودنش قطعی باشد،

و نه دلیل قرآنی محکم؛ بلکه آنچه وجود دارد، مخالف این عقیده است ،


 


 

ولم اجد رواية غير هذه الرواية لها علاقة بالموضوع المطروح هنا اي نفي السهو عنالمعصوم في العبادة، ‏

لكن هناك من يريد ان يثبتها عنزة ولو طارت،

فذهب لروايات بعيدة عن موضوع نفي السهو عن خليفة الله أو المعصوم ‏في العبادة.


 


 

 من به جز این روایت، هیچ روایت دیگری نیافتم که به موضوع مطرح شده در اینجا (یعنی نفیسهو از معصوم در عبادت) ارتباطی داشته باشد؛

ولی افرادی وجود دارند که می‌خواهند به روشی زورگویانه آن را اثبات نمایند (می گویند بُز است،هر چند پرواز کند)

و به این منظور، به سراغ روایاتی رفتند که واقعاً از موضوع نفی سهو -در عبادت- از خلیفه‌ءخداوند یا معصوم به دور است.


 


 

ومع اني لم اجد شيء ذو قيمة علمية لارد عليه وإنما فقط تخبط عشوائي، وهذا رأييبكلامهم، وتحميل الكلام ‏اكثر مما يحمل من معنى،


 

علاوه بر آن، چیزی از آنان نیافتم که دارای ارزش علمی باشد تا پاسخ آن را بدهم؛ فقط سردرگمیِکورکورانه و دادن معنای زیاده از حد به کلام است ، این نظر من در مورد سخن آنان است.


 


 

وحقيقة من المخجل ان يصل الامر بالإنسان في اثبات الاعتقاد إلى هذا المستوىالمتدني

فيجعل ‏عصمة روح القدس من السهو دليلا على عصمة المعصوم من السهو فيالعبادة لان المعصوم مؤيد بروح القدس،

في ‏الحقيقة هذا اسفاف لان المسالة ليست كلام في عصمة روح الامام المجردة أو روحالقدس المجرد، أو المجرد من السهو ‏


 

در حقیقت خجالت‌آور است که سطح کار انسان در اثبات اعتقادش به این حد پایین بیاید کهبگوید:

روح القدس از سهو  به دور است، و فرد معصوم، با روح القدس تأیید شده است، و این را دلیلیقرار دهد بر این که معصوم، از سهو در عبادت به دور است ،

این در حقیقت نوعی بافتن است؛ زیرا مسأله، این نیست که در مورد عصمت روح امام (که مجرداست) یا روح القدس مجرد، (روحی) که مجرد از سهو است، سخن بگوییم ،


 


 

وإنما الكلام في حال الامام في هذه الحياة الدنيا،

والإمام في هذه الحياة الدنيا لديه جسد كثيف ودماغ محدود القدرة كغيره من ‏البشر

وهذا الجسد يحجبه عن العوالم الاخرى

وهذا الجسد هو السبب الرئيسي لسهو ونسيان اي انسان


 

بلکه سخن درباره‌ء حالت امام در زندگی دنیا است

و امام در زندگی دنیوی، جسدی متراکم  و مادی و غیر لطیف دارد و قدرت مغز او مانند بقیه‌یانسان‌ها، محدود است

و این جسد، او را در پرده و حجاب از عوالم دیگر قرار می‌دهد ،

این جسد، علت اصلی سهو و نسیان هر انسانی می‌باشد ،


 


 

وبالتالي فعصمة ‏الروح المجردة من السهو لأنها غير مشغولة بالشواغل المادية مثلا،

لا يعني بحال عصمة الانسان المركب من الروح ‏والجسد في هذا العالم المادي.‏


 

در نتیجه عصمت روح مجرد یا روح مجرد از سهو، به این خاطر است که او -به عنوان مثال- بهمشغله‌های مادی مشغول نیست ،

این اصلاً به معنای عصمت انسانی که در این عالم مادی ترکیبی از روح و جسد است نمی‌باشد.


 


 

إلى هنا اكتفي من البحث في النقل وأحيل البحث في العقل والإشكالات العقلية إلىالملتقى القادم إن شاء الله تعالى.


 

به همین اندازه از بحث در نقل‌ گفته‌ها اکتفا می‌کنم و بحث در مورد عقل و اشکالات عقلی را بهخواست خداوند تعالی به همایش بعدی موکول می‌نمایم.


 


 

وأسال الله ‏لي ولكم التوفيق والسداد والعصمة هو وليي وهو يتولى الصالحين.‏


 

از خداوند برای خودم و شما، توفیق و استواری و عصمت درخواست می‌کنم

او سرپرست من و سرپرست شایستگان است.


 


 

والسلام عليكم ورحمة الله  


 

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.