Logo

همایش : أورشلیم المفقودة به فارسی : اورشلیم گمشده موضوع : راز اورشلیم و اماکن مقدسه در کتب مقدس و آخرالزمان، ادله مسیحیت و یهود ارائه شده توسط : دکتر شیخ صادق محمدی تاریخ : ۲۸ / ۴ / ۲۰۱۵ منبع : معهد الدراسات العليا الدينية واللغوية – IHELRS

 

 


  • همایش : أورشلیم المفقودة
  • به فارسی : اورشلیم گمشده
  • موضوع : راز اورشلیم و اماکن مقدسه در کتب مقدس و آخرالزمان، ادله مسیحیت و یهود
  • ارائه شده توسط : دکتر شیخ صادق محمدی
  • تاریخ : ۲۸ / ۴ / ۲۰۱۵
  • منبع : معهد الدراسات العليا الدينية واللغوية – IHELRS

متن نوشتاری : 

مجری : عرض سلام مجدد… برادران حاضر و سروران گرامی ، در دیدار نشستهای هفتگی که مرکز تحصیلات تکمیلی شهر نجف جهت تعلیم و یادگیری مطالب مفید و گفتگوهای جدید با موضوعات عصر حاضر که توسط برادران شرکت کننده در این نشست، مورد بحث و گفتگو قرار میگیرند ، برگزار می‌شود .

خیلی خوش آمدید….

مهمان ویژه امروز در این دیدار جناب استاد و شیخ صادق محمدی بزرگوار هستند که بحث خودشان را برای ما بیان می‌کنند.

شیخ بزرگوار بفرمایید….

شیخ : سلام و درود بر شما…

شیخ : درود خداوند بر شما باد،از خداوند متعال برای شما آرزوی موفقیت داریم.

مجری : جناب شیخ در حقیقت امروز بنده قبل از اینکه این دیدار شروع شود، به عنوان مورد بحثمان مروری داشتم که موضوع آن ناآشناست ، اورشلیم گمشده بود، در واقع مشاهده می شود که در حال حاضر گمان بر این است که یک اورشلیم گمشده وجود دارد و آن همان اورشلیم موجود در کشور فلسطین می باشد.

شیخ: بفرمایید….

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم و صلی اللهم علی محمد و آله الطاهرین، الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً

برادران گرامی قبل از اینکه بحث خود را شروع کنم ، دوست دارم نظر شما را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب نمایم :

اتفاقاتی که امروزه در منطقه و مخصوصاً اتفاقاتی که در خاورمیانه رخ می‌دهد.

آیا این اتفاقاتی که امروز در منطقه جریان دارد ، اتفاقات آخر‌الزمان است؟

یا اینکه بُعدی تاریخی ، یا نقشه‌ای از پیش تعیین شده این اتفاقات را رقم می‌زند؟

برادران گرامی! همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید ، قدرتی که امروزه دنیا را فرا گرفته است ، بر جهت مهمی در برنامه‌ریزی خود تمرکز کرده است. اتفاقاتی که امروزه در موصل رخ می‌دهد ، اتفاقاتی که پیش از آن در بابل رخ داده بود ، اتفاقاتی را که در این روزگار در یمن رخ می‌دهد ، مشاهده می‌نمایید . این چیزی است که دوست دارم، نظر شما را به آن جلب کنم که بعد از این توضیحات ، هدف این اتفاقات یا قدرتی که برنامه‌ریز است و در حال تلاش برای انجام و پیاده کردن نقشه‌ی برنامه‌ریزی شده‌اش هست برای شما واضح می‌شود.

و این نقشه‌ی برنامه‌ریزی شده همان‌گونه که عرض کردم ، اتفاقات آخر‌الزمان است؟ یا اینکه بُعدی تاریخی دارد؟

عنوان بحث ما ، اورشلیم گمشده است : همان‌گونه که عرض کردم ، این عنوان از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است ؛ به اعتبار اینکه انگیزه هایی وجود دارند که این قدرت  آنها را بعنوان شعار خود برای پیروزی و رسیدن به اهداف خود بکار میبرد . به روشن‌تر شدن این مسئله می‌پردازیم که اورشلیم چیست؟ و ابعاد آن و پیش‌فرض‌های نسبت به این شهر از قبیل ؛

این شهر کجا واقع شده است؟

چه کسانی به آن اعتقاد دارند؟

که این مسائل را در بحث روشن خواهیم کرد.

(بِن قارین) رئیس وزرای صهیونیستی ، مقوله‌ای در این باره دارد. او می‌گوید: اسرائیل بدون اورشلیم ، هیچ معنی و مفهومی ندارد و اورشلیم بدون هیکل ، هیچ مفهومی نخواهد داشت . در اینجا بین این نام گذاری‌ها ، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد ، و از همین‌جا وارد بحث می‌شویم.

برادران گرامی ! همان‌گونه که می‌دانید در جزیره‌ی عربی ، قبیله‌هایی زندگی می‌کردند که می‌توان از جمله‌ی آنها ، قبیله‌های عربی را نام برد که برخی از آنها در نَسَب ، به ابراهیم (ع) باز می‌گردند ، که به صورت بادیه‌نشین و ییلاق و قشلاقی زندگی می‌کردند ، که برخی از این قبیله‌ها مستقیماً و دقیقاً نَسبشان به اسرائیل ، یعقوب ع باز می‌گردد ؛ زیرا ارتباطی تنگاتنگ ، بین قبیله‌های بنی اسرائیل و اورشلیم وجود دارد. در بحث ، به این مسئله می‌پردازیم که اورشلیم ، چگونه به وجود آمد؟

و اینکه طبق اعتقاد بنی‌اسرائیل ، چه کسی شروع به ساختن آن کرد؟

در اخبار الایام  اصحاح ۲۲عدد ( آیه ) اول و بعد از آن می‌خوانیم :

(۱ پس داود  گفت: اینجا معبد بزرگ خداوند، خدای ما و قربانگاهِ قربانی سوختنی، برای مردم اسرائیل باشد ۲ داود  دستور داد تا همه بیگانگانی را که در سرزمین اسرائیل بودند، گرد هم آورند و ایشان را به کار گماشت. گروهی از ایشان برای معبد بزرگ، سنگ‌های چهار گوش را آماده می‌کردند.۳ او مقدار زیادی آهن، برای ساختن میخ و لولا برای درهای چوبی تهیّه کرد. همچنین آن قدر برنز تهیّه کرد که کسی نمی‌توانست آن را وزن کند. ۴ تعداد بی شماری الوار سرو توسط اهالی صور و صیدون برای داود  آوردند).

و همچنین در این متن می‌بینیم که مسئله‌ی آماده‌سازی برای ساخت این شهر، از جانب پیامبر خدا داود (ع) صورت گرفت.‌ به این ترتیب که مقدمات ساختمان را تهیه نمود.

همچنین در سِفرِ اخبار الایام سبب و علتی را که باعث شد پیامبر خدا داود (ع) به آن دستور داده شود که هیکل و مخصوصاً قربانگاه ساخته شود ، می‌خوانیم.

همچنین در سفر (اخبار الایام) اصحاح ۲۱ آیه ۱۵ به بعد آمده است:

(۱۵ خداوند فرشته‌ای را به اورشلیم فرستاد تا آن را نابود کند. امّا او وقتی فرشته را در حال نابود کردن دید ، تغییر عقیده داد و به فرشته گفت: (بس است، دست نگه دار!) در این هنگام فرشته خداوند در خرمنگاه أرنان یبوسی ایستاده بود).

این مرد (ارنان یبوسی) مالک این زمین بود و خداوند تعالی به پیامبرش داود (ع) دستور داد که زمین را از این مرد خریداری نموده و در آن هیکل را بنا کند.

(پس خداوند به (جاد) گفت که به داود  بگوید: بالا برود تا قربانگاه خداوند را در خرمنگاه ارنان یبوسی بنا کند ، طبق آنچه جاد که از جانب خداوند سخن گفته بود، داوود بالا رفت … تا آخر متن…

می‌بینیم که در این متن داود (ع) دلیل بنای هیکل را که از جانب خداوند سبحان است ، بیان می‌کند . داود (ع) باید این مکان مقدس را بسازد تا محلی برای قربانی و فدا باشد ، تا سببی باشد برای دفع بلاء از بنی‌اسرائیل ؛ همان بلایی که خداوند متعال بر آنها نازل کرده بود . یک نکته‌ی بسیار مهم و قابل توجه : همان‌گونه که در ادامه‌ی این متنِ از تورات موجود است ، مسئله‌ی قربانی و فدا ، در زمان حضرت داود (ع) به وجود نیامده است . بلکه در همین اصحاح (٢١) آیه ۲۹ می‌گوید:

(در آن زمان، خیمه مقدّس و قربانگاهی که موسی ساخته بود، بر فراز تپّه‌ای در جبعون قرار داشت).

بنابراین بحث ، دارای مقدمه‌ای است و آن‌این است که ساخت بنا در زمان پیامبر خدا داود (ع) شروع نشد . بلکه اصل آن در زمان حضرت موسی (ع) شروع شد ، همچنین موسی (ع) امر شد که قسمتی از ساخت قربانگاه را انجام دهد و اینکه در منطقه‌ی جبعون باشد .

برادران گرامی ؛ جبعون امروزی که به آن اشاره می‌شود در منطقه‌ای از فلسطین واقع شده و همان‌طور که همه می‌دانند موسی (ع) وارد فلسطین نشد!!!!

زیرا پس از آنکه به او دستور داده شد که وارد فلسطین شود ، (البته طبق آنچه که در تاریخ‌های توراتی نقل شده) وارد فلسطین نشد ؛ زیرا بنی‌اسرائیل به نقشه و ایده‌ی شریفش اعتراض کردند و پس از آن ، سرگردانی رخ داد و وارد فلسطین نشد. عزیزان ! این نکته نسبت به آنچه ذکر خواهم کرد ، بسیار مهم است که بدانید تغییر و انحرافی در نقشه و جایگاه‌های جغرافیایی برای نامگذاری مناطق موجود در تورات ، صورت گرفته است. تحریفی که در تورات صورت گرفته ، فقط در زمینه‌ی عقائد نبوده . بلکه این تحریف در نامگذاری بسیاری از مناطق جغرافیایی مقدس هم بوده است ، آری!

می‌بینیم که داود (ع) مقدمات و اسباب بناء هیکل را فراهم آورد. ولی نتوانست آن را کامل کند. بعد از داود (ع) پیامبر خدا سلیمان (ع) آن را به اتمام رساند، آری!

بیایید با هم در سفر پادشاهان فصل ۵ آیه ۱ تا ۵ بخوانیم:

(۱ حیرام، پادشاه صور هنگامی که شنید، سلیمان جانشین پدر خود داود  پادشاه شده است، بردگانش را نزد او فرستاد . زیرا حیرام از دوستداران داوود ع بود ۲ سلیمان برای حیرام این پیام را فرستاد: ۳ تو می‌دانی که پدرم داود، به خاطر جنگ‌های دایمی علیه سرزمین‌های دشمنان اطرافش نتوانست معبدی برای ستایش خداوند بسازد تا اینکه خداوند او را بر همه دشمنانش پیروز گرداند. ۴ امّا اکنون خداوند خدای من، به من در همه مرزها آرامی بخشیده و من دشمنی ندارم و خطر حمله نیز وجود ندارد. ۵ خداوند، به پدرم داوود وعده داد، پسرت که من او را بعد از تو پادشاه خواهم کرد، برای من معبدی خواهد ساخت. اکنون تصمیم گرفته‌ام که آن معبد را برای ستایش خداوند بسازم).

پس در اینجا داود (ع) بعد از اینکه مقدمات را فراهم آورد، سلیمان ساخت هیکل را به پایان رسانید. آن چنان که متون بر این مطلب دلالت دارند و تاکید می‌کنند، (برای اینکه در وقت صرفه‌جویی شود و وقت به ما اجازه دهد، خیلی کوتاه بیان می‌کنیم که هر آنچه در بحث وجود دارد بیان شود ان شاء الله).

بعد از این مرحله، بزرگی بنای معبد سلیمان (ع) را متوجه خواهیم شد. بزرگ‌بودن این بنا، بسیار مهم است چون از طریق آن درباره‌ی روایات تاریخی توراتی بحث خواهیم کرد و تناقضات آن را با تاریخی که زبانشناسان نقل کرده‌اند و یا از آثار باستانی که در عصر جدید کشف شده است، بیان می‌کنیم.

کتاب قدیمی تاریخی وجود دارد که هیچ کسی نمی‌تواند آن را مورد نقد قرار دهد؛ زیرا کتابی الهی است. این اعتقادی است که تا عصر جدید وجود داشته . در عصر جدید علوم باستان‌شناسی بوجود آمد که در این علم تقاطعات و تناقضات زیادی با روایات تاریخی وجود داشت؛ چه با روایات تاریخی مقدس و چه با روایات تاریخی غیر مقدس. این امر بسیار مهم است؛ زیرا همان چیزی است که حقایق و واقعیاتی را که بر سر کتاب‌های مقدس آمد، روشن می‌کند. به همین علت است که می‌گویم این نکته بسیار مهم است و در ذهن خود نگه دارید. اینکه نقشه‌های از پیش تعیین‌شده، چگونه همه جا را فرا می‌گیرد و چرا این نیروها بر روی مناطقی که در آنجا بناهای مربوط به تمدن وجود دارد، نیروی خود را متمرکز کرده‌اند و سعی دارند، آن‌ها را به استعمار خود در آورند؟ یا اینکه چرا نیروهای مسلط بر عالم، به سوی چنین مناطقی می‌روند؟

و چرا تمرکز خود را متوجه چنین تمدن‌هایی کرده‌اند. از نابود‌کردن بسیاری از دانستنی‌های مدنی موجود گرفته تا آثار باستانی و تاریخی و سعی دارند که این حقایق را بپوشانند و چنین مسائلی را در ذهن مردم گم‌ و‌گور کنند. حتی اعتراضات و سوالات و شبهه‌هایی را که ممکن است با یافته‌های تاریخی بوجود آید، می‌خواهند بپوشانند؛ در حالی‌که این آثار و یافته‌ها با روایات تاریخی تورات در تقابل است.

آری! بعد از حضرت سلیمان (ع) (وقتی که وفات یافت) و پس از به پایان رسیدن بنای هیکل، مملکت سلیمان به دو قسمت تقسیم شد. مملکت شمالی که پایتخت آن سامرا بود و مملکت جنوبی یهوذا که پایتختش در واقع همان اورشلیم بود. پس از رخداد‌هایی که در این منطقه بعد از تقسیم‌شدنش به وجود آمد ، امپراطوری‌هایی در این منطقه حکومت می‌کردند و این امپراطوری‌ها، برای بدست آوردن این منطقه ، بر یک‌دیگر پیشی می‌گرفتند. برادران گرامی! همان‌گونه که می‌دانید و آن‌گونه که در قرآن کریم آمده و تورات آن را نقل نموده، بنی‌اسرائیل بعلت اعتراضات زیادی که انجام دادند و موجب قتل بسیاری از انبیاء الهی شدند و عدم اطاعت آنها از اوامر الهی  . خداوند سبحان نیز در این برهه‌ی زمانی، بر بنی‌اسرائیل این امپراطوری‌ها و حاکمان را به شدت مسلط ساخت. این امپراطوری‌ها هم هر آنچه می‌توانستند، بر سر بنی‌اسرائیل آوردند. الان با هم رویدادهایی را که در تاریخ ثبت شده، از صارقون دوم پادشاه آشور نقل شده، می‌خوانیم. در اینجا رابطه‌ای بین این اتفاقات وجود دارد که ببینید ذهن شما را به کجا معطوف می‌کند؟ ذهن شما معطوف به اتفاقاتی می‌شود که امروز در عراق روی می‌دهد. پادشاه آشور می‌گوید:

سامرا را محاصره کرده و آن را فتح نمودم و به همراه بیست و هفت هزار و دویست و نود نفر از ساکنین آن از شهر خارج شدم و از بین آنها یک سپاه، آماده کردم و به همراه پنجاه عرابه روانه‌ی لژیونِ([۱]) پادشاهی شدیم. پادشاه آشوریان (سرجون) بود.

برادران گرامی! همان‌طور که می‌دانید آشور در مملکت آشوریان، در موصل واقع بود، همچنین در تورات نقل شده است که قبل از نقل آن باید بگویم: آنچه در روایات تاریخی درباره ی سرجون و نام او نقل شده، با آنچه درباره پادشاه آشوریان در روایات توراتی نقل شده متفاوت است که در تورات به او شلمناسر گویند: شَلْمَناسَر کسی بود که سامرا را محاصره کرد؛ همان‌طور که در سفر پادشاهان فصل ۱۸ آیه ی ۹ نقل شده است:

(و در سال چهارمِ حِزْقیای پادشاه که سال هفتمِ هُوشَع بن اِیلَه، پادشاه اسرائیل بود، شَلْمَناسَر، پادشاه آشور به سامره حمله ور شد و آن را محاصره کرد).

او، سامرا، پایتخت مملکت شمالی سلیمان که بعد از حضرت سلیمان تقسیم شد را محاصره کرد. بعد از این محاصره، عملیات و پیکارهای پی‌در‌پی برای به دست‌آوردن مملکت شمالی بنی‌اسرائیل صورت گرفت؛ زیرا در همین بحبوحه‌ی (تقسیم شدن) پادشاهان و حاکمانی حضور داشتند که بر (مناطقی) از این مملکت مسلط شدند. در این کشمکش‌ها، هیچ انگیزه‌ی ایمانی وجود نداشت. بلکه (بر سر این مناطق کشمکش می‌کردند) و راه را بر یکدیگر می‌بستند و بر یکدیگر اعتراض و زورگویی می‌کردند، تا جایی که امپراطوری‌ها و کشورهایی که در این برهه زمانی حضور داشتند و بر قسمتی از این سرزمین‌ها تسلط داشتند، از خود عکس‌العملی نشان می‌دادند، که چه شود؟ تا بتوانند به این فتنه‌ها و آشوب‌هایی که در این مناطق رخ داده است، پایان دهند، پس آنها چه کردند؟ آنچه این پادشاهان امپراطوری‌ها انجام دادند، این بود که ساکنین مملکت را به اسارت گرفته و آنها را به منطقه‌ی آشوری‌ها ، نقل مکان دادند و به جای ساکنین مملکت شمالی که آنها را نقل مکان داد، قوم دیگری را جایگزین کرد، و آنها را نیز به بردگی گرفتند؛ به همین خاطر در این منطقه تغییر ناگهانی جمعیتی صورت گرفت و تمام فرهنگ اجتماعی منطقه و بنی‌اسرائیل را دگرگون کردند، و این همان تغییری بود که پادشاهان می‌خواستند انجام دهند. پس تغییراتی که در فرهنگ جامعه‌ی آن روز انجام دادند، با همین ترفند عملی شد و این، کاری نبود که فقط پادشاه آشوری‌ها انجام داده باشد.. بلکه پادشاه بابل هم در سال ۵۸۶ قبل از میلاد مملکت جنوبی را محاصره کرد. همان مملکت یهودا که پایتخت آن اورشلیم بود و همه را به بردگی گرفت؛ بنی‌اسرائیل و حتی پیامبران بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفت و آنها را به بابل انتقال داد. تمام پیامبران بنی‌اسرائیل و بزرگان آنها و هر آنچه که میراث بنی‌اسرائیل بود. الان هنگامی‌که می‌گوییم در این منطقه و برهه زمانی، میراث بنی‌اسرائیل انتقال یافت و همه را به بردگی گرفتند و هر بلایی را بر سر بنی‌اسرائیل آوردند و همچنین وقتی می‌گوییم: قومی دیگری را در این مملکت جایگزین بنی‌اسرائیل کردند، در حین بیان این مسائل، آیا می‌توان درباره بنی‌اسرائیل و منطقه‌ای که زمانی در آن استقرار داشتند، چنین جمله‌ای را اطلاق کرد؟ (بنی‌اسرائیل گروهی هستند که در فلان منطقه ساکن بودند)؟؟

خیر. واقعاً نمی‌توان چنین جمله‌ای را درباره‌ی بنی‌اسرائیل به کار برد.

به همین خاطر در منطقه، تغییر فرهنگی شدید بوجود آمد و همان‌گونه که قبلاً هم ذکر کردم، این اتفاقات عقوبت و خشمی از جانب خداوند متعال بود؛ زیرا آنها در مقابل عهد‌های الهی ایستادند و آن را نقض کردند. پس خداوند متعال چنین (بلاهایی) را بر آنها مسلط نمود؛ حتی پیامبرانشان، خبر عذاب‌ها را به آنها داده بودند. مثلاً ارمیای نبی، در خبرهای غیبی‌اش گفته بود: (ای بنی‌اسرائیل! اگر به سوی خداوند متعال باز نگردید، به زودی به مدت هفتاد سال به بردگی گرفته می‌شوید). اما آنها به خبرهای غیبی پیامبران و پند ‌و اندرز‌های ایشان، اهمیتی ندادند و هر آنچه که دلشان می‌خواست، انجام دادند تا اینکه وعده‌های الهی، درباره‌ی بنی‌اسرائیل محقق شد. الان تصویرسازی برای شما (حاضرین) و بینندگان، ساده‌تر شده است. واضح‌تر شد که رخدادها به چه شکلی در حال پیشروی است و چه کسی آن را هدایت می‌کند؟

دوباره باز می‌گردیم، به بحث اورشلیم: همان اورشلیمی که سلیمان (ع) آن را بنا کرد. آیا به حال خود باقی ماند یا اینکه آن را مُنهدم کردند؟

آری!

پادشاهان بابل بعد از اینکه صدقیا را کشتند یا بعد از اسیر نمودن صدقیا، (صدقیا پادشاهی بود که او را پس از جنگ اول به پادشاهی نصب کردند، جنگی که بخت‌النصر برای بدست‌آوردن مملکت جنوبی به پا کرد. مملکت جنوبی یا بهتر بگویم: مملکت یهوذا که پایتخت آن اورشلیم بود).

صدقیا را به عنوان پادشاه انتخاب کردند. ولی او پایبند نبود (و زمام امور را به خوبی به دست نگرفت). به همین خاطر جنگی با آن‌ها به راه انداخت و هجومی دیگر که باعث شد صدقا اسیر شود و هر آنکه از یهودیان باقی مانده بود، فرار کرد و اینها فراری شدند؛ به خاطر محاصره و جنگ‌های پی‌در‌پی و بسیاری از باقی‌ماندگان بنی‌اسرائیل به بابل فرستاده شدند و به جای آنها، قومی دیگر را جایگزین کردند.

اکنون باید ملاحظه کنیم که چه اتفاقی برای هیکل افتاد: در سفر پادشاهان دوم فصل۲۴  آمده است:

(پس از اینکه صدقیا توسط یهویاکین (یهویاکین پادشاه قبل از صدقیا بود). به عنوان پادشاه انتخاب شد، مدت زمان زیادی نگذشت که صدقیا به بابل تجاوز کرد و این مسئله در سال نهم حکومتش رخ داد. طی این تهاجم، پادشاه بابل نیز به او حمله کرد و همان‌گونه که قبلاً عرض کردم، مسئله‌ی مهم مورد بحث ما این است که چه بلایی بر سر اورشلیم افتاد؟!..

در همین فصل از سفر پادشاهان دوم آیه‌ی ده ، این‌گونه آمده است:

(و تمامی لشکر کلدانیان که همراه رئیس جلادان بودند، حصارهای اورشلیم را به هر طرف منهدم ساختند. و نبوزرادان، رئیس‌جلادان، بقیه قوم را که در شهر، باقی مانده بودند و آنان که به سوی پادشاه بابل گریخته بودند و بقیه جمعیّت را به اسارت برد. امّا رئیس جلادان، بعضی از مسکینان زمین را برای باغبانی و فلاحی واگذاشت و کلدانیان ستون‌های برنزی که در خانه خداوند بود و پایه‌ها و دریاچه برنزی را که در خانه خداوند بود، شکستند و برنز آنها را به بابل بردند. و آتش‌دان‌ها و کاسه‌ها و در واقع طلای آنچه را که از طلا بود و نقره آنچه را که از نقره بود، رئیس جلادان برد).

قطعاً بعد از این مسائل، دیگر هیچ یادی برای هیکل باقی نمی‌ماند؛ نه برای مردم بنی‌اسرائیل و نه برای هیکل هیچ اثر و یادمانی؛ به خاطر این جنگ‌ها و کشمکش‌های پی در پی که پادشاهان و حاکمان آن زمان به پا کردند، باقی نماند.

آری! پس از این دیگر چیزی از هیکل سلیمان (ع) و حصارهای آن باقی نماند؛ همان‌گونه که گفتم قبل از اقدام بابل به نابود‌سازی این شهر در سال ۵۸۷، دوران جولان و تسلط بر منطقه در دست حکومت بابلیان بود. ولی حکومت بابلیان چندی بیش دوام نیاورد؛ زیرا توسط حکومت هخامنشیان با ریاست کوروش نابود گشت. وقتی که کوروش هخامنشی بر بابل مسلط گشت، به بنی‌اسرائیل که اسیر شده بودند، اجازه داد که به سرزمین‌های خود بازگردند. اینجا نکته‌ای بسیار مهم وجود دارد. در تاریخ ذکر شده که بعد از نابود‌سازی کامل اورشلیم، ‌این سرزمین به مدت صد و پنجاه سال غیر قابل سکونت باقی ماند. بعد از اینکه کوروش آمد و این اسیران را پس از گذشت هفتاد سال از اسارت آزاد کرد، (همان‌گونه که می‌دانید، بنی‌اسرائیل در تمام مدت هفتاد سالِ اسارتِ خود در بابل زندگی می‌کردند). و می‌دانید اگر انسان مدت زمانی تحت سیطره‌ی آموزه‌های اعتقادی و اخلاقی خاصی قرار بگیرد، مسلماً عقاید موجود در بابل در اعتقادات دینی‎اش تاثیر‎گذار خواهد بود. در این زمان وقتی کوروش به آن‌ها اجازه داد به سرزمین خودشان بازگردند، از این جهت که می‌دانستند: آنجا غیر قابل سکونت است، به فلسطین مهاجرت کردند؛ زیرا همان‌گونه که بیان شد، بنی‌اسرائیل بعد از محاصره‌های پی‌درپی، به صورت گروهی فرار کرده و این سرزمین را ترک کردند و به نزدیک‌ترین منطقه به سرزمینشان که فلسطین بود رفتند . از جمله کسانی که به فلسطین رفتند (زربابل) بود که هخامنشیان او را به عنوان پادشاه اورشلیم انتخاب کرده بودند. طبق آنچه در تاریخ توراتی نقل شده (عزرا) بازگشت. (عزرا) در نزد ما عُزیر نام دارد، که قبر او در (عماره) موجود است. پس زربابل به همراه عزیر به اورشلیم بازگشت. وقتی می‌گوییم: اورشلیم، سوال پیش می‌آید که اورشلیم دوم کدام است؟ وقتی زربابل به فلسطین بازگشت، بنای اورشلیم را از نو ساخت و این همان است که خودشان می‌گویند: اورشلیم برای دومین بار ساخته شد. ولی سوال اینجاست که آیا اورشلیم و هیکل در مکان قبلی خود بنا شد؛ همان مکانی که سلیمان (ع) آن را بنا کرد؟

همانطور که می‌دانید مسئله‌ی مهم دیگری بنام تَیَمُن و تبرک است. وقتی انسان چیزی را با برکت می‌داند، فعل شخص یا اثر انسان و یا مکانی را مقدس می‌داند ، تلاش می‌کند که آن مسئله با برکت را بر مکان‌های دیگر اطلاق کند، تا با همان اسم از آن یاد شود. فقط به خاطر تَیَمُن و تبرک جستن به آن مسئله، و تبرک‌جستن، مسئله‌ای معروف است در نزد ما. مثل زمانی که انسان شخصی را به نام یک مقام دینی نامگذاری می‌کند و یا به نام یک مقام علمی، تا با این نام‌گذاری تبرک بجوید به صاحب نام مبارک، نکته‌ی بسیار مهمی هست که به آن توجه کنید تا بتوانید رابطه‌ها را بیشتر درک کنید؛ هر چند که به عنوان مطلبی در حاشیه و پرانتز بیان شود.

پس از بخت‌النصر که ولی عهد آمد و بر بابل حکومت کرد، مملکت را به تیما منتقل نمود. تیما در حجاز قرار دارد. می‌بینید که انسان به این مسائل توجه نمی‌کند، که مملکتی را به تیما منتقل نمود، تیمایی که در حجاز واقع بود، هر چند مسئله‌ی تیمای حجاز، در گفته‌های تاریخی و همچنین یافته‌های تاریخی، و حتی امروزه، تا حد امکان پنهان شده و ذکر نشده است، طبق ضرب‌المثلی که می‌گوید: با یک تبر به آن ضربه نزدند و تلاشی برای یافتن آثار موجود آن نکردند. اما در نهایت حقیقتش روشن شده است و ما آن را نوشته شده می‌یابیم؛ زیرا خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً)

آدم (ع)  اینجا بود و همچنین ابراهیم (ع) ستون‌ها را بالا برد و همچنین می‌بینید که هر پیامبری که از قوم خود می‌گریخت، به این خانه پناه می‌آورد. دقیقاً همان‎طور که در تاریخ نقل شده است؛ زیرا خداوند آن را پناهگاهی امن قرار داد. طبیعتاً انسان به مقدس‌ترین مکان ممکن پناه می‌بَرد. جایی که بیشترین اطمینان خاطر برای او حاصل شود؛ به همین سبب معمولاً پیامبرانی که احساس خطر می‎کردند، به کجا پناه می‎آورند؟ بله. به خانه‎ی خدای سبحان. خانه‌ای که ساخته شد تا در آن عبادت انجام شود. همان‌طور که می‌دانید، خانه‌ی خدا بُعد زمانی دارد؛ با اینکه در غلاف زمان مخفی شده باشد. هر چند که اثر تاریخی و رخداد‌هایِ مقدسش، مغرضانه پنهان گشته باشد. برای این مسئله هم، دست‌هایی پشت پرده وجود دارد و هدف آن پنهان باقی گذاشتن بُعد فرهنگی منطقه و آن کسی که منطقه را بوجود آورد، می‌باشد. به همین خاطر وقتی بیشتر دقت کنیم، می‌بینیم که فرهنگ امروز فرهنگ غربیِ یونانی و رومانی است که فکر ما فقط محدود به همین جا می‌شود. این بخشی از آن نقشه‌ی از پیش تعیین شده‌ای است که می‌خواهد مردم را وادار کند به آن و به شهرها و سرزمین‌های مورد نظر توجه کنند. پس از این بنی‌اسرائیل وقتی در فلسطین مستقر شدند، حکومتی را برای خود پایه‌گذاری کردند که این حکومت تا سال هفتاد میلادی ادامه یافت. این دوره، همزمان با حکومت رومیان بود. پس از اینکه امپراطوری روم، حاکمی به نام هیرود را برای بنی‌اسرائیل قرار داد و قبل از بعثت سید مسیح (ع)، تا سال هفتاد میلادی که پادشاه روم احساس خطر کرد، در این برهه زمانی انقلابی را به راه انداخت که هیکل را با وجود اینکه بنی‌اسرائیل در مدت زمان حضورشان در فلسطین از نو ساخته بودند، نابود ساخت؛ به‌گونه‌ای که حتی سنگ‌ها و آجرهای آن را قطعه قطعه کرد و از آن‌ها، برای ساخت بناهای دیگر استفاده نمود، و حتی کوچک‌ترین اثری از هیکل باقی نگذاشت و توجه دارید، این هیکل دومین هیکلی بود که توسط (زربابل) ساخته شد. اگر دقت کرده باشید، برادران گرامی! امروزه یهود در اعلام‌ها و شعارهای خود و در شعائر خود، در مقابل دیواری که دیوار بکاء نام دارد می‌گریند، (به این دیوار، بُراق نیز می‌گویند)، بنا بر اعتقاد آن‌ها، این دیوار بخشی از آن شهری است که هیکل در آن قرار داشت. ولی این اصلاً صحیح نیست. امروزه تجربه و یافته‌های تاریخی نشان می‌دهد که این دیوار، هیچ بُعد تاریخی ندارد و هیچ رمز باستانی در آن نیست که دلالت کند سازندگان آن یهودیان و یا بنی‌اسرائیل باشند. بلکه نهایتِ قدمت این دیوار، به زمان حکومت بنی‌امیه باز می‌گردد. دولت اموی، یا دولت کنعانی بود که در فلسطین برپا شد. در گذشته‌ی فلسطین، آن‌ها نتوانستند بنا بر گفته‌ی بنی‌اسرائیل اثری از اورشلیم بیابند. بنی‌اسرائیل می‌گفتند: اورشلیم همین است و ما به وصیت‌های خداوند عمل می‌کنیم و ما قطعاً در آینده‌ی نزدیک، اورشلیم را از نو می‌سازیم و این نکته را توجه کنید که آن‌ها، قائل به اورشلیم سوم هستند که آن را خواهند ساخت. طبق خواسته‌ی خداوند متعال عمل خواهیم کرد. این بخشی از اعتقادات این قوم است.

مسئله‌ی دیگر که به آن اشاره می‌کنم، این است که آیا صحیح است که ما نسبت به تورات امروزی که برایمان نقل شده است، تسلیم صد در صد داشته باشیم؟ حال آنکه پیش از این همه مردم در نقل حقایق به توراتِ روایت شده، اعتماد صد در صد داشتند؛ زیرا تورات تنها کتاب الهیِ تاریخی بود که گذشته‌ها و حقایق را نقل می‌کرد. برای همین هیچ احدی مجوز شرعی برای اعتراض به آنچه نقل کرده است را نداشت. اما بعد از یافته‌های تاریخیِ به دست آمده، تقابلی میان روایت‌های توراتی و یافته‌های تاریخی روی داد. برادران گرامی! همان‌طور که می‌دانید، تورات از لحاظ زمانی با فاصله‌ی زیادی از نزولش نگاشته شد. در قرن ششم یعنی پس از بازگشت عُزَیر، تورات نوشته شد، و اتفاقات گوناگونی بر تورات جاری شد، این نیز مسئله‌ی بسیار مهمی است.

(بنده از شما کمی وقت می‌خواهم تا بتوانم مسائل را کمی روشن‌تر نمایم).

این مسئله، در نهایت اهمیت قرار دارد؛ زیرا تورات وقتی در زمانی پس از نزولش نگاشته شد. یعنی پس از رویدادهایی که بر بنی‌اسرائیل رخ داد. همان‌گونه که عرض کردم، تغییرات عقائدی و اخلاقی بر بنی اسرائیل مسلط شد…. که بنی‌اسرائیل این عقائد و اخلاق را از سرزمین‌هایی که فتح شد و آنها در آنجا حضور داشتند و از سرزمین‌هایی که بنی‌اسرائیل را به اسارت گرفتند، فرا گرفتند.

عُزَیر همان‌طور که گفته می‌شود، در قرن ششم تورات را نگاشت و اتفاقات گوناگونی بر تورات رخ داد، از جمله اتفاقاتی که بر تورات افتاد، دخالت‌های مقلدینی بود که به آنها (مسوریین) می‌گفتند. آنها جملات و کلمات تورات را تحریف کردند.

همچنین خاخام‌های یهودی و علمای یهود، تحریف‌هایی را که این مقلدین در آن دوره در تورات بوجود آوردند، می‌دانستند. ولی دیگر چاره‌ای نداشتند و جایگزینی برای تورات نداشتند. پس بالاجبار موضع‌های تحریف شده‌ی آن را پذیرفتند و آن را به عنوان مُسلمات خود قبول کردند.

پس از فتح‌نمودن دولت روم و مسلط‌شدن اسکندر بزرگ بر یونانیان و سقوط منطقه، زبان رایج آن زمان زبان یونانی شده بود. پس بنابراین در قرن هفتم، امر شد که تورات آن را به زبان یونانی ترجمه کنند .

برادران گرامی! ببینید نقشه چگونه پیش رفت، نقشه‎ی از پیش تعیین‎شده‎ای که امروزه جهان را سمت‎و‎سو می‎دهد. زمان شروع شدن و عملی‎شدنش به قبل از دو هزار و پانصد سال باز می‎گردد؛ به همین دلیل وقتی تورات ترجمه شد، بسیاری از مسائل را وارد تورات کردند و همان‎طور که می‎دانید: ترجمه زیر نظر حکومت و پادشاهان حکومت انجام می‎پذیرد و مسلماً حکومت در بسیاری از حقایق و مسائلی که بر ضد دولت یا امپراطوری خود ببینند یا اینکه چیزی از قداست حکومتشان کم کند و شاید مردم از آن تمسک  کنند، اقدام به تحریف نماید؛ به همین دلیل بسیاری از مسائل را تغییر داده و برخی جایگاه‎های دیگر را کلاً تحریف کردند. چه مسائل جغرافیایی و چه مسائل اعتقادی؛ تا اینجا مسائل مربوط به تورات بود که خدمتتان عرض کردم.

(بنده خیلی دوست داشتم که وقت به ما مجال می‌داد تا نکته‌های بسیار مهم بحث را بیشتر باز کنم). در این زمینه روایاتی از سوی آل محمد (ع) آمده است که می‌توانیم از آن استفاده کنیم. اتفاقاتی که برای حضرت موسی (ع) افتاد، در حجاز رخ داده بود؛ یعنی زمانی که فرار کرد و به همراه بنی‌اسرائیل خارج شد، آنها را به کجا برد؟ آنها را به منطقه‌ی حجاز برد.

در بصائر‌الدرجات روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان در کتاب جفر فرمودند:
(خداوند متعال پس از اینکه الواح را بر موسی (ع) نازل کرد، الواح را حالی نازل کرد که در آن روشنگری از هر چیزی بود و هر چیزی که تا روز قیامت خواهد بود، پس از اینکه ایام عمر موسی (ع) رو به اتمام بود، خداوند متعال به موسی (ع) وحی کرد که الواح را باید به امانت دهد. (جنس الواح) از زبرجد بهشتی بود از بهشتِ آن کوهی (که موسی در آنجا به لقاء پروردگار رفت). پس موسی به سوی کوه رفت. پس کوه برای موسی شکافته شد. و در کوه الواح پیچیده شده‌ای برای او قرار داده شد. پس از آن موسی آن الواح را در کوه قرار داد و کوه دوباره بسته شد و پیوسته آن کوه و آن الواح به حال خود بودند تا اینکه خداوند متعال پیامبرش محمد مصطفی (ص) را مبعوث کرد، (وقتی پیامبر اکرم مبعوث شدند،) سوارانی از یمن به سوی حجاز حرکت کردند که رسول‌الله (ص) را ببینند، در انتهای مسیرشان به کوه رسیدند. پس کوه برای آنها باز شد).

ببینید عزیزان توجه کنید که کوه کجا واقع شده بود؟ کوهی که موسی (ع) الواح را در آن قرار داد، در مسیر بین یمن و مکه و مدینه قرار داشت یعنی هجرت در این منطقه صورت گرفت. این روایت یک روایت بود. روایت دیگری را برای شما نقل خواهم کرد: و آن مکان دفن پیامبر خدا موسی کلیم‌الله (ع) است .

از امام صادق (ع) برای شما روایت نقل می‌کنم:
(پدرم از پدر بزرگم از پدرش (ع) نقل می‌کند که از رسول الله (ص) درباره‌ی قبر حضرت موسی (ع) پرسیدند: ایشان فرمودند: (در (راه اعظم) قرار دارد. در نزد (نوشته‌ی قرمز عند الکتیب الاحمر). (برادران گرامی! نوشته‌ی قرمز امروزه در مُحَسّر واقع شده، همان‌جایی که حجاج، مشعر را به سوی منا ترک می‌کنند، پس نوشته‌ی قرمز در آنجاست. در همان منطقه، یعنی قبر موسی (ع) و الواح در همان منطقه واقع شده‌اند. روایت دیگری در این زمینه وجود دارد که آن را نقل می‌کنم. الواحی که پس از بازگشت موسی (ع) به سوی قومش، شکسته شدند، آن صخره‌ای که الواح بر روی آن شکسته شد: از امام (ع) پرسیدند که جریان آن صخره در یمن چیست؟ فرمودند: (همان صخره‌ای است که در زمان ناراحتی موسی (ع) الواح بر روی آن شکستند).([۲])

به اتفاقات دقت کنید و این روایات را ملاحظه کنید که اشاره و تاکید دارد، بر اینکه موسی (ع) بنی‌اسرائیل را به منطقه‌ی حجاز و مکه آورد و همچنین اینکه قربانگاه هم تحریف شده است.

(همین مطلب را بگویم. بحث تمام است. ان شاء‌الله)

و تحریفی که حاصل شد یک شاهد را به عنوان مثال برای شما می‌آورم که تحریف‌شدن قربانگاه برای شما روشن شود. پیامبر خدا ابراهیم (ع) وقتی که دستور داشت، پسر بزرگتر خود را قربانی کند، (البته آن‌ها قائلند که اسحاق ذبیح‌الله است و این در تورات نقل شده است که اسحاق ذبیح الله است) قائلند که قربانی‌شدن بر اسحاق واقع شد. ولی واقعیتی که در قرآن نقل شده است، متفاوت است، چه می‌گوید ؟ می‌گوید اسماعیل (ع) ذبیح‌الله بوده است، و سنت قربانی‌نمودن از حضرت ابراهیم (ع) است. پس سنت فدا و قربانی از پیامبر خدا ابراهیم (ع) است. برای همین است که یهودیان امروزه قائلند که عبادتشان ناقص است و این عبادت کامل نمی‌شود؛ مگر اینکه هیکل از نو ساخته شود که ما بتوانیم در پیشگاه هیکل قربانی‌ها و فداها را تقدیم کنیم تا عبادتمان تکمیل و پذیرفته شود. اگر هیکل را بنا کرده و قربانی‌ها را تقدیم نمایند، دیگر گریه‌ها و نوحه‌سرایی‌های آن‌ها در مقابل دیوار بکاء، برای آنها به پایان خواهد رسید؛ به همین خاطر آنها اصرار دارند که این هیکل را بسازند تا عبادت‌هایشان تکمیل شود. ولی قربانی و فدائی که سنت پیامبر خدا حضرت ابراهیم (ع) که خداوند متعال آن را واجب کرده ، آنها به حضرت اسحاق (ع) نسبت داده اند، تا بتوانند بگویند و این شرعیت را برای کار خود درست کنند که قربانگاه کجا بوده و قربانی برای چه کسی رخ داده؟…..

ببینید عزیزان! آن‌ها ممکن است مکان‌ها و نام‌های مکان‌ها را در نقل تاریخی دستخوش تغییر کنند و بگویند که اسحاق ذبیح بوده و اسحاق در فلسطین ساکن بوده است، یا هر چیز دیگری که بگویند. ولی اگر بگویند که ذبح برای اسماعیل محقق شد، قربانگاه کجا خواهد بود؟ قربانگاه‌ در همان جای معروفی است که همه می‌دانند؛ همان‌جایی که در اعمال حج، قربانی‌ها را سر‌ می‌برند .

والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

***

مجری : تشکر می‌کنیم از شما شیخ بزرگوار ، البته برادران حاضر و سروران گرامی بحث امروز بحث زییایی بود ، در واقع میتوانیم اورشلیم گمشده رو به عنوان طرح حساب کنیم ، به اعتقادم وقت برای طرح همه‌ی بحث کفایت نمی‌کند ، امید داریم که این طرح در کتابی تالیف بشود ، بنده پیگیر بحث و علاقمند روشنگری جدیدی که ذکر کردید شدم و اون قضیه‌ی  هیکل ، یعنی ارتباطی بین هیکل و اورشلیم وجود دارد و یهود ان را شهر یا پایتختی مقدس به شمار می‌آورند و من به سرعت اشاره‌ای بکنم به این قضیه در اینجا شیخ به عدم ثابت شدن وجود هیکل در این مکان اشاره کردند و اتفاق‌های تاریخی زیادی را به عنوان شاهد ذکر کردند .

بله شیخ در واقع وقت ما خیلی کم است و سوالات زیادی رو از طرف حاضرین احساس می‌کنم ، من و مشایخ حاضر هم سوالات زیادی داریم .

جناب کارگردان به نظرم وقتمان دیگر تمام است .

آیا برامون ممکن هست که وعده‌ی حضور شما در دیداری دوم که بحث این جلسه رو به اتمام برسونیم داشته باشیم .

شیخ صادق : ان شاء الله

مجری : از خداوند مسئلت داریم شما رو توفیق دهد . واقعا طرح و بحث جالبی بود اما وقتمان تمام شده است ، پس از شما تشکر می‌کنیم .

استاد غالب آیا ممکن است برگه‌ها رو بین برادران پخش کنید . همچنین برادران و سروران گرامی امروز شیخ صادق طرحی جدید را برایمان القا کرد و معذرت خواهی می‌کنم بابت اینکه همه‌ی جواب‌ها و سوالات رو پشتیبانی نکردیم ، ان شاء الله به شما وعده می‌دهیم که این جلسه را در دیداری دیگر با حضور شیخ ادامه می‌دهیم ، خداوند جزا و پاداش خیر را نصیبتان کند و شما رو تا دیداری دیگر به خدا می‌سپاریم . خدا یار و نگهدارتان .

دانشکده  دروس عالی و دینی و لغوی/ دکتر شیخ صادق محمدی

جهت مشاهده ویدئو این نشست به لینک زیر مراجعه نمائید :

 https://youtu.be/TZ۷P۱۸pqQds

 

***

[۱]– از تقسیمات ارتش روم که از سه هزار تا شش هزار نفر تشکیل می‌شد.
[۲]– بحارالانوار ج۱۳ باب۸ حدیث۱۹- یر، بصائر الدرجات عَلِیُّ بْنُ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ عَبَّاسٍ الْوَرَّاقِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ لَیْثٍ الْمُرَادِیِّ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَمَرَّ بِنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ فَسَأَلَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنِ الْیَمَنِ فَأَقْبَلَ یُحَدِّثُ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ هَلْ تَعْرِفُ دَارَ کَذَا وَ کَذَا قَالَ نَعَمْ وَ رَأَیْتُهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ هَلْ تَعْرِفُ صَخْرَةً عِنْدَهَا فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا قَالَ نَعَمْ وَ رَأَیْتُهَا فَقَالَ الرَّجُلُ مَا رَأَیْتُ رَجُلًا أَعْرَفَ بِالْبِلَادِ مِنْکَ فَلَمَّا قَامَ الرَّجُلُ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا أَبَا الْفَضْلِ تِلْکَ‏ الصَّخْرَةُ الَّتِی غَضِبَ مُوسَى فَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ فَمَا ذَهَبَ مِنَ التَّوْرَاةِ الْتَقَمَتْهُ الصَّخْرَةُ فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ أَدَّتْهُ إِلَیْهِ وَ هِیَ عِنْدَنَا[۲].